برنامه تلویزونی «دستخط» این هفته با حضور امیر سرتیپ خلبان حبیب بقائی فرمانده اسبق نیروی هوایی ارتش روی آنتن شبکه ۵ سیما رفت.
متن کامل گفت و گوی این برنامه به شرح زیر است؛
«این هفته مهمان ارجمندی داریم که از فرماندهان شجاع و دلیر ارتش جمهوری اسلامی ایران که ۸ سال دفاع مقدس را درک کرده است. از دوستان نزدیک شهیدان عزیزز بابائی و ستاری است. کسی است که عملیاتهای مختلف را در ۸ سال دفاع مقدس حضور داشته و تجربه کرده و از سال ۷۳ تا ۸۰ فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را برعهده داشته است.
از سال ۸۰ تا ۸۴ نیز جانشین فرمانده کل ارتش بوده و هم اکنون از گروه مشاوران مقام معظم رهبری است و قطعاً حرفهای گفتنی از امروز و هم از گذشته و هم توانائی و اقتدار ما در آینده، برای ما خواهد داشت.
در خدمت امیر سرتیپ خلبان حبیب بقائی از مشاوران فرماندهی معظم کل قوا هستم که بخشی از سوابق ایشان را عرض کردم؛ از سپیدموهایی که بسیار قابل احترام است.»
*سلام عرض میکنم و خیلی خوش آمدید.
سلام از بنده است. سپاسگزارم.
*امیر چه خبر؟ چه میکنید؟ الان در کجا هستید و جزو گروه مشاوران رهبری هستید و کارهای دیگر و کارهای پیشرفت عرصه نیروی هوایی را پیگیری میکنید؟
من الان عضو گروه مشاورین هستم، یک شرکت دانش بنیان تشکیل دادیم و جمعی از نخبگان را جمع کردیم که مبانی تکنولوژیک که اوج عزت در تکنولوژی را نصیب کشور کند، از جمله تولید فلزات آلیاژی مخصوص که کاربرد آن در پرههای هواپیما، پرههای توربین نفت، صنعت برق، گاز و هر نوع توربینی که برای تولید خودرو نصب میشود. الان نخبگان ما و بچههای دانشگاههای ما توانمندی زیادی دارند. بخش اعظمی از تکنولوژی دنیا به دست ایرانیها انجام میشود.
*جوانان نخبهای را داریم که بتوانند این چرخه را به حرکت درآورند؟
یکی از برادران از بچههای قزوین بود که اخیراً با ایشان صحبت میکردیم، میگفت همه این امکانات در کشور وجود دارد. ما همه چیز داریم.
*شما سال ۴۸ وارد دانشکده افسری شدید.
بله.
*و آموزشهای پایانی و فراگیرتر را در آمریکا گذراندید؛ در واقع دنیادیده هستید. الان نسبت به آن سالها چه پیشرفتهایی داریم؟
این پیشرفتها اصلا قابل مقایسه نیست. الان ما هواپیما را خودمان ساخته ایم. شهید ستاری مرحوم مهندس سنایی را آورد و تمام راه ایشان ادامه یافت. ۳۰ فروند هواپیمای آذرخش تحویل نظام جمهوری اسلامی ایران دادیم. فرد دیگری به من معرفی کردند و از او خواستم … گفت ۳۰ دکتر نیاز دارم. در دانشگاه شهید ستاری سخنرانی کردم و گفتم شاگرد اول تا سوم در دانشگاههای صنعتی شریف، علم و صنعت، امیرکبیر، دانشگاه شیراز و … است را تربیت کردیم. محضر حضرت آقا بیان کردم که من این کار را انجام دادم و مسئولیتش را هم میپذیرم؛ کوچکترین خطا را نیز میپذیرم و گردن من از مو باریکتر است! بالاخره حضرت آقا در جلسه بریفینگ تشریف آوردند و ایشان محبت کردند و جلسه را سه ساعت حضور داشتند که منجر به ساخت هواپیمای صاعقه شد. ۱۴ مورد را تحویل نیروی هوایی دادیم.
*یکی از چیزهایی که جمهوری اسلامی و مردم بدان افتخار میکنند، با همه شرایط تحریمی و اقتصادی سختی که وجود دارد، بحث اقتدار و امنیت ماست. یکی از مظاهر اقتدار و امنیت ما امنیت هوایی ماست که در این زمینه شک و شبههای وجود ندارد. در زمان قبل از انقلاب، در زمان انقلاب و بعد از انقلاب و در زمان جنگ اوضاع ما چطور بود؟ چطور به این نقطه رسیدیم؟
قبل از انقلاب، ما از نظر تجهیزات، تجهیزات کلانی داشتیم؛ هواپیمای F۱۴، هواپیمای F۵، هواپیمای F۴ درجه یک را داشتیم و اینها از نظر قانون و کارخانه حداقل ۷۰ سال میتوانند عمر کنند. از همه مهمتر که دنبال این هستیم رادار و دید این هواپیماها را عوض کنیم. یکی از کارهایی که الان مجموعه ما انجام میدهد این است که رادار را در هواپیما نصب کنیم و خود خلبان بجای دو فروند، یک فروند بلند شود و خلبان اطلاعات رادار را در هواپیما ببیند و رهگیری کند و دنبال هدف خودش برود.
این یک چیز جزئی است. یعنی اگر این بستر و میدان باز شود و اینها را پیدا کنیم و به آنها عزت و احترام کنیم، هر کسی جوهره دارد و توانمندی و بستر دارد را میدان دهیم.
* قبل از انقلاب این تجهیزات درجه یکی که اشاره کردید که میگرفتید، اجازه داشتیم خودمان با آنها کار کنیم یا فقط امریکاییها بودند؟
بله، برخی مسائل را نباید بزرگ کنیم. آنها در کنار ما حضور داشتند، هم خلبان امریکایی بود و هم … بودند؛ اصل قضیه چیز دیگری است، اینها به این دلیل بود که جماعتی پولی ببرند. هدف این بود، هدف اقتصاد بود. من زمانی که در تبریز بودم، به یاد دارم بخش اعظمی از کارهای مکانیک ما را کره ایها انجام میدادند. در صورتی که برای بچههای ما آب خوردن بود.
*بعد از انقلاب این قصه عوض شد
بله. حالا باید بیشتر تغییر کند. باید کسانی داوطلب شوند و میدان را بگیرند و ببینند در این زمینهها چه کاری میتوانند انجام دهند. حتی ارزش دارد ۶ ماه روی این کار شود. زمانی که سربازیفروشی بود من بیشترین سربازان را گرفتم. گفتند برای چه میخواهی؟ گفتم تکنولوژی نیروی هوایی بالاتر است و بهتر میتواند سربازان را آموزش دهد که در زمینههای اخلاق و تکنولوژی و … ترببیت شوند، نیروی هوایی فرق دارد.
ولی اصل قضیه پول بود. دو میلیارد تومان در اختیار مهندس سنایی قرار گرفت و انبارها را پر از قطعاتی کرد که مورد نیاز بود. این از پول سربازی مردم بود. مردم بدانند این پول در کجا هزینه شده است. انواع قطعاتی که برای کارخانه هواپیماسازی نیاز است با پول سربازی مردم تامین شد. این پول جای بدی نرفته است.
*برخی میگویند هواپیما ساختیم، ولی تکنولوژیهای اینها با تکنولوژیهای روز خیلی فاصله دارد و خیلی جاها بدرد ما نمیخورد. این درست است؟
ببینید، وقتی ما به موشک نقطهزن رسیدیم این یعنی چه؟ سه چیز اوپتیک، لیزر و … وجود دارد؛ را دکتر منطقی ساخت. این توانمندیها را در تمامی ابعاد داریم. ما به این عمل کردیم. وقتی میگویم «صاعقه» ساخته شد، وقتی میگویم دکتر منطقی. ساخته اینها در عمل است. تمام.هایی که روی موشک هاست را آقای منطقی ساخته است.
*در جایی خواندم که گفتید مبدع جهاد خودکفایی نیروی هوایی مقام معظم رهبری بودند.
بله.
*چطور؟
یک فردی به نام جناب بازرگان بنیان گذار جهاد خودکفایی است و در پایگاه کارهای زیادی کرده و آقا آن صحنهها را دیدند، ایشان را خیلی دوست داشتند و جلسات خصوصی با هم میگذاشتند و خیلی کارهای بزرگی کردند. یکی از کارهایی که انجام شد این بود که تپهای درست کردیم، گچ ریختیم و سفید کردیم، با موشکی که ساخته بود از ۱۲ کیلومتری به این نقطه زد. این خیلی ارزشمند است.
الان کارهای جهاد به این صورت است که تکنولوژی به صنعت رسیده است، هنوز هم کم است. باید تمام مبانی تکنولوژی را داشته باشیم، باید نیرو پیدا کنیم، بستر پیدا کنیم، جا و مکان بدهیم که فراوان است. صنایع مکانیک وزارت دفاع یک دنیا کارخانه است. آقا یک جمله فرمودند که تا جان در بدن دارم از این مسائل حمایت و پشتیبانی میکنم. الان سورنای عزیز خیلی کارها کرده است. اگر قدر کار بیشتری انجام دهند قضایا حل است. اگر توربین وزارت نفت و وزارت نیرو و قطعات کشتی ها، برق و گاز را به حساب بیاورید اینها یک هزینههای بسیار سنگینی دارند و آلیاژ اینها را نداریم. ما باید اینها را چه کنیم؟ برق یکی از مسائل کشور است. از ورامین که بیرون میرویم میتوان ۳۰۰-۲۰۰ مگاوات برق تولید کنیم، در شرق کرمان میتوان ۶۰-۵۰ مگاوات برق تولید کرد. اینها را درست و تولید میکنند. بیش از ۱۰ هزار تا ۲۰ هزار مکاوات برق تولید میشود. این بیش از نیاز ماست. ۸ هزار مگاوات بوده و الان ۸۰ هزار مگاوات شده است. سال ۷۴ حضرت آقا به بنده گفتند با آقای .. جلسه برگزار کنید. جلسهای برگزار کردیم که …. گفتم قید ۵۰ میلیون … گفتم دستگاههای کوره و ……. آلمان مپنا شده است.
*یعنی مبنای مپنا …
آنها خودشان کار میکردند، ولی مدرک سرمایه آنها دو میلیون تومان بود. سرمایه شرکت در سال ۷۳ چقدر بود؟ الان مپنا بالای ۲۰ میلیارد دلار قیمت دارد، چون چند هزار مگاوات برق را شرکت تولید میکند. آقای دکتر علی آبادی از بچههای متخصص صنعتی شریف هستند. تولید نیروگاه برای اینها به شکل ترکیبی آب خوردن است.
*امیرپورشاسب اینجا تشریف داشتند میگفتم پیشرفتهای ما غیرقابل انکار است و دنیا این پیشرفتها را دارد. برای برخی سوال میشود ما پهپاد امریکایی را مقتدرانه میزنیم چطور میشود که سر قضیه هواپیمای اوکراینی پدافند ما اشتباه میکند و آن اتفاق رقم میخورد؟
آن زمان که این اتفاق رخ داد من کرمان بودم؛ مراسم حاج قاسم بود. باید نظم و انضباط یکپارچهای داشته باشیم. تمام مراکزی که شبکه منطقه و موقعیت آن را کنترل میکند باید آدمهای بسیار باسواد باشند و یک میکرون خطا قابل گذشت نیست. خطای اول در زدن دکمه، خطای آخر است. اگر مکالمات کمی بد رد و بدل شود و من خودم استنباط کنم که این هواپیمای دشمن است، کسی که پشت دستگاه مینشیند فهم داشته باشد و همه این مسائل مهم است. همه این مسائل باید توامان باشد.
*یکپارچگی را دارای نقص میبینید؟
بله.
*یکپارچه کردن قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء برای همین بود؟
بله.
*اینجا یک لطمهای خوردیم.
باید در کارهای حساس و حیاتی، علم و دانش و تکنولوژی را در اولویت قرار دهیم.
* نکتهای از امیرپوردستان نقل میکنم که یک مراسم روضهای بود و حاج قاسم سلیمانی تشریف داشتند. امیرپوردستان نقل میکنند که یکباره دیدم حاج قاسم به احترام یک نفر بلند شد و سمت امیر بقائی رفتند و ایشان را روی صندلی نشاندند. حاج قاسم برای شما بسیار احترام قائل بود. از رفاقت و ارتباطتان را با حاج قاسم بگوئید.
کاش این را نمیگفتید. در خوزستان تمام زندگی من با بچهها بود. از سردار باقری که ارادتمند ایشان هستم، در تمام دوران دفاع مقدس با همه این بچهها بودم. یک بار لشگر بچههای شیراز رفتم، سردار رودکی فرمانده بود. من با چراغ قوه به عراقیها چراغ قوه زدم. ما را به خمپاره بستند و ایشان من را داخل سنگر انداخت و خودش را روی من انداخت. من اشتباه کردم و ماجرا این بود که میخواستیم امتحان کنیم.
*از حاج قاسم بگوئید.
با حاج قاسم بسیار صمیمی بودیم.
*آشنائی شما از کجا بود؟
در منطقه بود که صرفاً با حاج قاسم نبود بلکه با همه بچهها بود. مثلاً عملیات والفجر ۸ به مرتضی قربانی گفتم با تمام قدرت هر کاری میتوانید انجام دهید. آفند و پدافند را گفتم محیا میکنم. جنگ نفتکشها شروع شد. از سال ۶۵ به بعد جنگ عوض شد. جنگ پادگان زدن تمام شد، جنگ اقتصادی شد یعنی اول تلمبه خانه و ایستگاههای تولید نفت را میزدند، مارون دو، کارش تولید نفت پالایشگاه .. را داشت یعنی نصف بنزین و گازوئیل و مازوت و سوخت از پالایشگاه. بود.
آن زمان مثل الان پالایشگاههای مختلف نداشتیم و این محدود بود. پالایشگاه اصفهان پالایشگاه مادر بود، یعنی تمام سوخت هواپیماهای شکاری و جت را تامین میکرد. به همین سادگی در پایگاه امیدیه مستقر شدیم، با شهید بابائی مستقر شدیم و روز دوم مارون دو را زدند. سوار پیکان شدم و با لباس بسیجی رفتم و گفتم فرمانده پایگاه کیست؟ گفتند یک بنده خداست. آقای. بود که الان بهترین رفیق من است. گفتم باید اعدام شود. به داخل رفت. قبل از این قضیه شهید بابائی من را جزیره خارک برد و با تیمسار غلامی من را آشنا کرد. گفت شما به پایگاه امیدیه بیایید و با هم کار کنید. به آقای غلامی گفتم .. که اینجا چیده اند را تغییر دهیم. میگفت … است و من میگفتم فرمانده پایگاه هستید و این کار را کنید و اجازه را از شهید بابائی میگیریم. آنقدر گفتم تا بعد از چهار تغییر دادند. ساعت ده مستقر شد و ساعت دوازده. محمد را زدیم. اولین هواپیما را زدیم.
به آقای. گفتم دیر بجنبید پایگاههای … روی هوا میرود. آقای آقازاده گفت پیشنهاد شما چیست؟ گفتم خدمت آقای هاشمی برویم، تمام .. گاردهایی که در نیروی زمینی است به نیروی هوایی بیاید و مناطق نفتخیز را دفاع کنیم. خدمت ایشان رفتیم و گفتم دیر بجنبیم صادرات نفت تعطیل میشود. گفتم. گاردها در پایگاه امیدیه مستقر شود، با امیر غلامی چیدمان میکنیم و اجازه نمیدهیم این اتفاق بیفتد. امروز گفتیم و فردا انجام شد.
*و موفق شد.
این را چیدیم و دیدیم دوباره هواپیما بالای مارون دو آمد. از ۵۰ هزار پا عکسبرداری میکردند و میدیدند پالایشگاه کار میکند دوباره میزدند.
*آواکسهای آمریکایی بود؟
نه. میگ ۲۵ بود.
*امریکاییها کمک میکردند.
امریکا در جاهای دیگر بود. امریکا در سیاست است. من روی این نمیخواهم بحث کنم. اخبار و اطلاعات را در فاو میدادند، ولی اینجور نبود که اصفهان را امریکا بزند. میگ ۲۵ در ۵۰ هزار پا عکسبرداری میکرد و وقتی پالایشگاه را در حال کار میدید سراغ آن میآمدند.
* داستانی که امیر پوردستان نقل کرد چه بود؟
وقتی فرمانده پایگاه دزفول بودم به همه لشگرها سرکشی میکردم و هر چه میگفتند فراهم میکردم. هر روز حداقل ۳۰-۲۰ سورتی روی اینها لاف و بمباران میکردیم. لشکر ۵ نصر آقای قالیباف و لشگر ۴۱ ثارالله که حاج قاسم بود، هر جایی که مورد هدف قرار میدادند با هواپیما بمباران میکردیم و ارادت خاصی به ایشان داشتیم.
*یعنی ارتش و سپاه در این قضیه کاملاً هماهنگ بودند.
خیلی قوی بودند.
*نقش حاج قاسم در ایجاد همدلی و هماهنگی چه بود؟
حاج قاسم یک جذابیت الهی داشت، یک عنصر الهی بود.
*فکر میکردید شهید شود؟
من باید در کنار او میبودم و اشتباه کردم. باید او را کنترل میکردم. زمانی که در سوریه عملیات میشد با من تماس میگرفت که چرا اینها اینجوری میکنند. من هم راهنمائی میکردم. وقتی ما عملیات میکردیم تمام مدتی که از رزمندهها پشتیبانی میکردم یکبار خطا نداشتیم، جا و آدم را مشخص میکردیم. امیر محمدیان یکی از بچههایی بود که هر زمانی میگفتم کجا را بزنید انجام میداد. بچهها دقت عمل و با حساب بودند.
*یعنی شهید حاج قاسم پشتیبانی روسها را با پشتیبانی شما مقایسه میکرد؟
بله. همه بچههای سپاه اینجور بودند. برای حاج قاسم در این مسائل ناراحت بودم و قدری یکسری اخبار و اطلاعات داشتم که چطور ترددهایش انجام میشد و بچهها را میگفتم مراقبت کنید. با خلبانها صحبت میکردم که در کابین باشند و اگر مورد بازدید قرار گرفت دیده نشوند. از این اتفاقات میافتاد. به نظر میرسید حاج قاسم به مرحله هجرت رسیده بود.
*آخرین باری که قبل از شهادت ایشان را دیدید چه زمانی بود؟
من مرتب خدمت ایشان میرفتم. خانهای در نیاوران بود که آخرین بار ایشان را دیدم. هر بار میرفتم کلی ما را شرمنده میکرد و به ما محبت داشت.
*چه میگفتند؟
دو هدیه به ما داد و همیشه به ما محبت داشت و من هم عاشق ایشان بودم. خدا من را ببخشد که باید نامه را مینوشتم.
*قضیه نامه چیست؟
نمیدانم، ولی فکر میکنم میخواست از حضرت آقا مجوز بگیرد. به نظر شما چه بوده است؟
*گفت چه چیزی بنویسید؟
گفت نامهای بنویسید که رضایت من را بگیرید و محضر آقا بروم. من آن زمان در نیروی هوایی بودم و اگر میخواستم منفک شوم و به گروه مشاوران بروم باید مجوز رااز آقا میگرفتم. میخواست خدمت آقا برود که بعد خود ایشان اعلام موافقت کرد.
*که شما را با خودش ببرد؟
بله. من هرگز خود را نمیبخشم. عذاب وجدان دارم. هر وقت به یاد او، آن روزها و حرفهای او میافتم اعصابم خرد میشود. همیشه به من محبت داشتند و من را خجالت زده میکردند.
*وقتی شما به نامه انگشت خونی زدید به معنای موافقت بود.
نه، استنباط من این است که همه کارهای حضرت آقا روی نظم و انضباط است. نظم نظامی زیادی دارند. در سال ۷۸ خدمت ۳۰ سال من تمام شد. اشتباه کردم با کت و شلوار محضر حضرت آقا رفتم. آقا فرمودند چرا با کت و شلوار آمدید؟ گفتم ۳۰ سال خدمت من تمام است و اگر اجازه بدهید از محضر شما مرخص شوم و جوانی با انرژی وارد عرصه شود. آقا من را روی صندلی نشاندند و نصیحت کردند. فرمودند اگر من در این لباس نبودم حتما در نظام بودم. امر کردند من شما را با لباس شخصی نبینم. من هم اطاعت کردم.
*آن زمان موافقت نکردند؟
نه، من الان افتخار میکنم. الان منتهای آرزوی من این است که با توجه به عشق و علاقه ام به ولایت و کشور و آحاد مردم، در بحث تکنولوژی علاقهمند هستم. الان شرکت دانش بنیان گرفتم و کارهای بزرگی به یاری امام زمان (عج) بهینه سازی میکنیم. سعی و تلاش ما این است که آدمهای نخبه را بیاوریم و مملکت از جای کنده شود.
*به غیر از شهیدان بابائی و ستاری که رفیق شما بودند، بعد از شما کدام فرمانده نیروی هوایی را موفقتر میدانید؟
همه موفق بودند، ولی من فکر کنم باید تجهیزات ساخته شود. نیروی هوایی کارخانهای به نام «اوج» دارد که نباید هیچوقت تعطیل شود. حضرت آقا نیز فرمودند به آن کارخانه باید جوانان و نخبهها بیایند. هواپیماها بهینه سازی شود، بازسازی شود.
* کدام فرمانده نمره بهتر دارند؟
همه خوب هستند.
*امیر نصیرزاده نیز به موقع عوض شدند؟
بله.
*اخیراً عوض شدند؟
بله. امیر نصیرزاده نیز از بچههای بسیار خوب و اهل علم بود. خلبان F۱۴ بود. بچه مومن، متدین و خوبی بود و شاید به دلیل تقوا، علم و دانش او همه با او کار میکرد. خلبان F۱۴ نگرش قوی تری به هواپیما دارد. من به چین رفتم F۷ را پرواز دادم. هیچ آموزشی در این زمینه نداشتم، یک یاحسین گفتیم. همیشه پروازها با نام یا حسین انجام میشود.
*بعنوان کسی که بخشی از آموزش خود را در امریکا گذرانده اید و پیشرفتها و درسهای آنها را دیده بودید و آن زمان که در لباس آموزش بودید آنها اقتداری داشتند کما این که الان هم اقتدار دارند. شبی که عین الاسد را زدیم باور میکردید یک روزی جمهوری اسلامی پایگاه آمریکایی را بزند؟
بله. آرزوی من بود. با توجه به اطلاعاتی که داشتم وقتی بدانم نقطه را میزند افتخار میکنم. اخیراً کسی چرت و پرتی گفته است، کسی جوابی داده که این چنین نیست، قبل از این که شما کاری کنید تمام تشکیلات شما را ایران روی هوا میبرد. الان اقتدار ما به حدی است که کشورهای منطقه جرات نمیکنند تکان بخورند.
*یعنی این که میگوئیم اقتدار ماست در حد حرف و شعار و ژست سیاسی نیست؟
به نظر من از موشکی که به عین الاسد خورد بالاتر هست؟ در تاریخ تاکنون چه کشوری این کار را کرده است؟ همین عین الاسد را زدیم ک حواسشان جمع باشد اقتدار ما ازا ین بالاتر است. منتهی نباید دنبال این باشیم که جنگ ایجاد کنیم. باید استقلال خود را داشته باشیم و بفهمانیم که در کار ما دخالت نکنند. خرید و فروش میکنیم و معامله میکنیم و ما آدمهای خودمان را داریم. این که برای ما سیاست تنظیم کنند، آدم بگذارند، هدایت کنند و مملکت را به هر سمتی برانند، درست نیست.
*فرمایش آقا که بزن و دررو تمام شده است.
بله. الان بالاتر هستیم. اقتدار ما زیاد است. هزار موشک ساختهایم و ۱۰۰ هزار موشک هم بخواهیم میسازیم و برای ما کاری ندارد.
*سوختی که اخیراً به لبنان فرستادیم و اسرائیل و امریکا واکنش نشان دادند و سید حسن و جمهوری اسلامی پیغام داد، نمونه دیگری بود.
یک نکتهای بیان کنم که صهیونیستها واقعاً ترسو هستند و شب و روز زندگیشان در وحشت است.