خروج آمریکا، محرک دیپلماسی منطقهای
تریتا پارسی معاون اجرایی اندیشکده کوئینسی (موسسه کوئینسی برای حکمرانی مسئولانه) بر این باور است که بر خلاف پیشبینیهای استبلیشمنت سیاست خارجی واشنگتن از روز رستاخیز، با عقب نشینی نظامی ایالات متحده از منطقه ، هرج و مرج ایجاد نشده است. بلکه دیپلماسی منطقه ای آغاز شده است. البته این بدان معنا نیست که ایالات متحده در این روند سهیم نبوده است. قطعاً چنین بوده است، اما نه به روش متعارف مبتنی بر رهبری ایالات متحده و بصورتیکه تشکیلات سیاست خارجی واشنگتن آن را پیش ببرد.
رئیس سابق و بنیانگذار شورای ملی ایرانیان آمریکایی (NIAC) میگوید: یگانه عاملی که بیشترین فشار را بر بازیگران منطقهای در جهت پیگیری دیپلماسی اعمال میکند، تعهد ایالات متحده برای حمایت از ریاض در مقابل تهران یا ارائه یک ابتکار عمل دیپلماتیک جدید برای منطقه نیست. بلکه دقیقاً برعکس، آنچه مذاکرات را کاتالیز میکند، بروز نشانههای فزایندهای است که حاکی از عزم ایالات متحده برای رهایی بازوی نظامی خود از قیدوبندهای خاورمیانه است.
بغداد یا ابراهیم؟
در همین زمینه، تریتا پارسی در مقالهای برای نشریه امریکن پراسپکت با عنوان «راهی بهتر در خاورمیانه» نوشته است: برای آمریکا، گفتگوی بغداد بسیار استراتژیک تر از توافق ابراهیم است.
اکوایران این مقاله را در ۲ بخش تقدیم مخاطبان میکند که در ادامه بخش نخست آن آمده است.
نخست وزیران و پادشاهان با متقاعد شدن به اینکه ایالات متحده ایمان خود را به ارزش استراتژیک خاورمیانه از دست داده است، به طور یکسان در تلاش برای یافتن جایگاه استراتژیک خود در منطقه هستند. در میان سردرگمی و بلاتکلیفی جهانی بدون حمایت آمریکا، ۲ مدل در حال ظهور هستند؛
اولی، از آنها توسط تلاشهای نوپای عراق برای ترویج دیپلماسی منطقهای فراگیر ارائه میشود که آشکارترین انعکاسش «نشست بغداد» در تابستان اخیر بود.
دومی در توافقنامههای ابراهیم، تجلی یافته است که با تاکید بر تسهیل آشتی بین دیکتاتوریهای عرب و اسرائیل، به منظور مقابله با نفوذ ایران.
اولی بدون دخالت آمریکا پدید آمد و تکامل یافت. دومی به ایالات متحده وابسته بوده و مستلزم ادامه تعهدات نظامی آمریکا در خاورمیانه است.
شاید برخلاف ظواهر، منافع آمریکا با گفتگوی بغداد به رهبری عراق به بهترین وجه پیش برود، دقیقاً به این دلیل که هدف آن ایستادن خاورمیانه بر روی پای خود و پایان دادن به وابستگی خشک به ایالات متحده است.
تلاشهای دیپلماتیک منطقهای در خاورمیانه در سالی که گذشت به طرز چشمگیری تشدید شده، اگرچه در ایالات متحده توجه کمی به آنها جلب شده است. ترکها دوباره با مصریها صحبت میکنند، اماراتیها جداییها با ترکیه را وصله مینند، عربستان سعودی و امارات با قطر رفتوآمد میکنند و سوریه گفتوگو با چندین همسایه خود را از سر میگیرد.
با این حال، چشمگیرترین مورد، گفتوگو بین تهران، ریاض، و ابوظبی به لطف نقش تسهیلگر عراق، قابل بحث و بررسی است.
مذاکرات محرمانه بین ایران و عربستان سعودی به دلایلی که نخبگان سیاست خارجی واشنگتن ممکن است مشکل ساز بدانند در واقع در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ آغاز شد. هنگامی که ترامپ پس از حمله متحدان ایران [حوثیها یا انصارالله] به میادین نفتی عربستان در سال 2019 تصمیم گرفت به جنگ با ایران نرود، رهبری عربستان شوکه شد.
ترامپ اساسا دکترین کارتر را کنار گذاشت که باعث ناراحتی ریاض و بسیاری از نخبگان سیاست خارجی واشنگتن شد. دکترینی که مدتها مدعی شده بود که بدون هژمونی آمریکا، خاورمیانه در هرج و مرج فرو خواهد رفت.
این حملات با القاء این موضوع که ارتش ایالات متحده دیگر در اختیار آنها نیست، عربستان سعودی و امارات متحده عربی را بر آن داشت تا دیپلماسی محرمانه را با ایران امتحان کنند. یک منبع سعودی به من گفت: «این به ریاض فهماند که باید روابط خود را متنوع کند و اتکای خود را به ایالات متحده کاهش دهد».
از طریق نقش تسهیلگر عراق، پیامهایی بین ریاض و تهران با هدف تنش زدایی رد و بدل شد. ایران یک طرح صلح را بر اساس تعهد متقابل ایران و عربستان مبنی بر عدم تجاوز پیشنهاد کرد. امارات نیز به نوبه خود یک مقام ارشد نظامی را به تهران فرستاد تا اوضاع خلیج فارس را آرام کند و خود را از خط آتش خارج کند. ابوظبی حتی ورود 700 میلیون دلار پول را به ایران در دوره تنگنا تسهیل کرد که تا حد زیادی باعث آزردگی دولت ترامپ شد.
نیکی هیلی، سفیر سابق ترامپ در سازمان ملل، اخیراً از گفتگوی اعراب و ایران ابراز تاسف کرد و رئیس جمهور جو بایدن را متهم کرد که ایران و کشورهای عربی را به آغوش یکدیگر سوق داده است. او گفت:«این ایده که آنها در واقع در حال گفتگو و مذاکره هستند، چند سال پیش غیرقابل تصور بود».
اگر به نظر نمی رسید که ایالات متحده آماده عقب نشینی از منطقه است، گفتن اینکه دو شریک مستبد عرب به سمت دیپلماسی حرکت می کردند، دشوار بود. اما هنگامی که آنها دیگر نتوانستند پشت قدرت نظامی آمریکا پنهان شوند، اشتهای آنها برای همزیستی مسالمت آمیز به طور تصاعدی افزایش یافت.
حسین ایبیش، یکی از مفسران مؤسسه کشورهای عربی خلیج فارس که توسط امارات متحده عربی حمایت مالی می شود، می نویسد: «این شرایط باعث ایجاد ارتباط دیپلماتیک میان قدرتهای منطقهای شده است».
تأثیر ترور شهید سلیمانی بر روند مذاکرات
اگرچه این پنجره دیپلماتیک بعدتر با ترور [شهید] قاسم سلیمانی [که برای رساندن پیامی به عربستان سعودی به عنوان بخشی از گفتگوهای محرمانه به عراق رفته بود] تنگ شده بود، اما پس از خروج ترامپ از قدرت، این پنجره بازگشایی شد.
نخست وزیر عراق به پارلمان گفته است که دونالد ترامپ با او تماس گرفت و از او خواست تا میان ایران و آمریکا میانجیگری کند و سپس چندی بعد دستور حمله [تروریستی] به [شهید] سلیمانی را صادر کرد. او میگوید فرمانده [شهید] سپاه قدس ایران در سفر به عراق مأموریت داشت پاسخ مکتوب ایران به ابتکار عربستان در راستای تنش زدایی را به دست وی برساند.
پیام صریح آمریکا به قدرتهای منطقه
رهبری عربستان به درستی درک کرد که در دوران جو بایدن، حمایت بیقید و شرط آمریکا از آل سعود در حال پایان است. به گفته بروس ریدل، دستیار سابق سیا، واشنگتن اکنون ظاهراً تلاش میکند از گرفتار شدن خود در نزاعهای شرکای منطقهای خود اجتناب کند، امری که با خروج بایدن از افغانستان مجدداً تأیید شد و رهبری ریاض را “بسیار متزلزل” کرد. ریدل به نشریه اسلیت گفت: «تصاویر آمریکاییها که افغانستان را رها می کنند برای اعراب خلیج فارس ترسناک بود».
پیامی که قدرتهای منطقه دریافت کردند کاملاً واضح بود: آمریکا در آینده تنها به این دلیل روی خاورمیانه تمرکز میکند که بفهمد چگونه از آن خارج شود، نه اینکه چگونه خود را بیشتر در نزاعهای متعددش درگیر کند.
ابتکار خلاقانه بغداد
خروج معلق آمریکا، دولت عراق را بر آن داشت تا دیپلماسی محرمانه خود را به سطح بالاتری برساند. بغداد به جای اینکه صرفاً گفتوگو بین عربستان و ایران را تسهیل کند، میانجیگری بین دو رقیب دیرینه را آغاز کرد و در عین حال گفتوگو را تقریباً به کل منطقه گسترش دادتا در نشست بغداد در اوت سال جاری به اوج خود رسید.
به عنوان مثال، عراقیها به عربستان سعودی و ایران پیشنهاد کردند که یک بزرگراه بین المللی بسازند که مشهد در ایران را از طریق شهر کربلای عراق به مکه در عربستان سعودی متصل میکند، تا از این طریق روابط اقتصادی را تقویت کرده و اعتماد ایجاد کند.
انور قرقاش، مشاور دیپلماتیک رئیس جمهور امارات متحده عربی در کنفرانس سیاست جهانی در اکتبر گفت: «بخشی از کاری که ما باید انجام دهیم این است که منطقه خود را بهتر مدیریت کنیم. خلاء وجود دارد و هر زمان که خلاء وجود داشته باشد، مشکل ایجاد می شود».
قرقاش افزود: آیا من در مورد ارتباط با ایران بسیار مثبت هستم؟ بله. آیا من بسیار مثبت هستم که ایران مسیر منطقه ای خود را تغییر خواهد داد؟ باید بگویم که در اینجا واقع بین تر هستم، اما شرط می بندم که ایران نیز نگران خلاء و تشدید تنش است».
به گزارش Amwaj.media، گفتوگوهای عربستان و ایران به «نقطه بلوغ» رسیده است، بالأخص با دیدارهای متعدد بین مقامات ارشد ایرانی و سعودی از جمله علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران (SNSC)، عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان و خالد بن سلمان، برادر کوچکتر ولیعهد محمد بن سلمان، که گفته میشد دو طرف به توافقی برای احیای روابط دیپلماتیک نزدیک شده اند.
دیپلماسی ترامپی و توافق آبراهام
اگرچه دولت ترامپ با تعامل بین ریاض و تهران مخالف بود، اما طرفدار نوع دیگری از دیپلماسی بود، بین اسرائیل و کشورهای مسلمانی که هنوز چیزی تحت عنوان دولت یهود را به رسمیت نشناخته بودند. توافق ابراهیم (یا توافقنامههای آبراهام) که شاهد عادی سازی روابط بین اسرائیل و امارات و بعداً بحرین، مراکش و سودان بود، به طور گسترده به عنوان مهم ترین دستاورد دیپلماتیک ترامپ در خاورمیانه مطرح می شود.
دولت بایدن نیز با امیدواری به افزایش تعداد کشورهایی که مایل به عادی سازی روابط با اسرائیل – بدون ایجاد یک کشور پایدار فلسطینی- هستند، از این توافق استقبال کرد.
کلاه گشاد آبراهام بر سر آمریکا و اعراب
ترامپ از این توافق به عنوان یک پیشرفت بزرگ به سوی صلح منطقهای نام برد، اگرچه آنها فقط روابط بین کشورهایی را که هرگز با یکدیگر در جنگ نبودهاند عادی میکند. و البته که وضعیت اسفبار فلسطینیان و ادامه اشغال غیرقانونی سرزمین فلسطین توسط اسرائیل حتی یک فکر بعدی در این توافقنامه نبود.
در عوض، این توافق یک اصل کلیدی برای حل مسئله اسرائیل و فلسطین را در سر خود تغییر داد: به رسمیت شناختن اسرائیل اکنون بدون هیچ حرکتی به سوی صلح، به تلآویو اعطا شد و انگیزههای اسرائیل برای پایان دادن به اشغال را کاهش داد. در توافق بین اسرائیل و کشورهای عربی هیچ گفت و گویی وجود نداشت و هیچ اشاره ای به تشکیل دولت فلسطین نشد.
در عوض، تمام هزینهها و امتیازات توسط ایالات متحده داده شد؛ ایالات متحده موضع دیرینه خود را در مورد صحرای غربی تغییر داد تا مراکش را وارد کشتی ابراهیم کند. سودان از لیست تروریستی آمریکا خارج شد. ایالات متحده حتی موافقت کرد که یکی از پیشرفتهترین جت های جنگنده خود، F-35 را به امارات، یکی از بازیگران اصلی بیثباتکننده در خاورمیانه، بفروشد.
توافقی علیه صلح
اسرائیلیها حتی نیازی به تعهد برای مذاکره با رهبران فلسطینی نداشتند، چه رسد به تعهد به رعایت حقوق فلسطین یا استقلال کشور فلسطینی. همانطور که جفری گلدبرگ خاطرنشان کرد: «اسرائیل چیزی را در ازای هیچ به دست می آورد: روابط با دو کشور عربی دیگر بدون توقف شهرک سازی».
جای تعجب نیست که فلسطینی ها این توافق را خنجری از پشت میدانستند. در توافق شعارهایی چون «بهبودهای ملموس در زندگی فلسطینیان» و همچنین «امنیت، فرصت، و عزت» وعده داده شده است، اما حرفی از تشکیل کشور فلسطینی در میان نیست.
توافقنامه آبراهام تمرکز را بر این ایده معطوف کرد که «به نفع کشورهای منطقه و سراسر جهان است که با اسرائیل مانند هر کشور دیگری رفتار شود» – حتی در شرایطی که اسرائیل به اشغال سرزمینهای فلسطین ادامه میدهد.
بر اساس سند راهبردی سالانه آگوست 2021 از موسسه صلح آبراهام (متعلق به جرد کوشنر) هدف توافق، دستیابی به صلح از طریق حل و فصل مناقشه اعراب و اسرائیل نیست، بلکه “حرکت فراتر از درگیری اعراب و اسرائیل” است.
با توجه به این موضوع، تعجب آور نیست که این توافقنامه نتوانسته صلح را تقویت کند، همانطور که با جنگ اوایل تابستان امسال که حدود 260 کشته در غزه و 13 کشته در اسرائیل برجای گذاشت آشکار شد.
فراتر از شکست در دستیابی به صلح، توافقنامههای آبراهام احتمالاً منطقه را بطور کلی بیثبات میکنند و در عین حال صلح را از دسترس خارج میکنند.