بر صفحه سرخ صحرای کربلا

اربعین می آید، با همان سوز و ناله های دردمندانه زینب … با همان سختی مصائبی که بر شانه های دختر علی(ع) سنگینی می کند… هنوز طنین آخرین خنده های شیرین شش ماهه حسین (ع)در میان همهمه های باد می پیچد.هنوز خاک شرمگین از زخم پای رقیه سه ساله است و دشت شرمسار از گریه های بی قرار او …

اربعین می آید ، با همان غربت غریبانه زینب.. با همان سکوت موقرانه ای که در حجاب اشک نهان میشود و در پستوی کوچه های دل ، آنجا که خلوتگاه شکیب است و میعاد زمزمه های سحرگاه،از چشم نا نجیب بنی امیه دور می ماند..

اربعین می آید … با همان درفش سرفراز آزادی که مهیمن شرافت است و محیّن شجاعت… مصدق حقیقت است و موید طریقت….اربعین می آید اما هنوز تپش عطش ، برکرانه فرات و هرم بی تاب صحرای سوزان در ستبر قامت نخلها ،راوی سرگذشت کاروان شهادت است و ترسیم روح زخمی حقیقت… آسمان هنوز از سرخی شفق عاشورا گلگون است و صحرا هنوز در سوگ هجرت نور ،خار مغیلان مصیبت بر سینه میزند… سینه دشت اما یادگار ققنوس هایی است که در شعله ارادت به خاندان علی از دل هیچستان خضوع برخاستند و در بیکران حضرت دوست به پرواز در آمدند… مشکهای پاره .. نیزه های شکسته ،خیمه های سوخته ،صورتهای سیلی سرخ خورده ،شلاق های آتش بر پیکر انداخته و خاموشی گویای کربلا اینک پس از اربعینی ،صدر ارادت زیر پای قدمهای زینب نهاده است…

اربعین می آید ،ساربانی که در کجاوه خویش خورشید را بر محمل نهاده ، شوراب اندوه در سبوی صبر ریخته و بغض چهل روز شکیب در گلو نهفته ، اینک دیگر بار قدم در برهوت تاریخ گذارده آنجا که حقیقت بر خشک چوبه های گزتاق ها دست آویخته و کبوتر آزادی زخمی و بال شکسته از بلندای نخلهای سرفرازی ،فردائیان را به آزادگی صلا می دهد و بیداران را به شجاعت و دلدادگان کوی دوست را به رسالت …

اربعین می آید …. گنجینه امانت برادر؛ در خرابه های شام مدفون است اما گویی سراسر دشت ترسیم چشمان کودکی است که از وحشت دجالهای تعصب ،کران تا کران دشت را می نگرد و دستهای کوچک تنهایی اش پرچین بارجامه ها را محکم می فشارد و افسوس که طوفان حوادث بی رحمانه ، امیدهای کودکی اش را می رباید و آتش بر خمیه فتاده ،با قساوت حصار امن آخرین پناهگاهش را می سوزاند و تیر از چله کمان رهیده ، حسرت آب را بر لبهای تشنه اش می گذارد…

اربعین می آید اما غریباته تر از سال 61 اما فریاد آزادگی را رساتر از چهارده قرن فریاد میزند تا خفتگان سراب دنائت را بیدار نماید و بردگان یغمای لئامت را از کمند بلاهت برهاند و زنجیرهای سفاهت را از پای شرافت بگسلاند تا درایت از بند محیلت رها شود و ارادت از حبس سعایت …

اربعین می آید با همان شور عاشورایی با همان نماز تنهایی ،با همان ردای سپید به خون آغشته با همان حج ناتمام، با همان لبیک های عبودیت… احرام شرافت بر قامت و تکبیرهای بندگی بر لب ، رو به کعبه حقیقت صلات عشق را اقامه می کنیم و نماز طریقت در محراب شهادت به جای می آوریم …

سعید نیاکوثری

اربعین
نظرات (0)
افزودن نظر