انقلاب اسلامی از یک سو اوج استقلال خواهی و استقلال یابی در میان انقلاب های دنیا از حیث داخلی و ملّی بوده است و از سوی دیگر، استقلال خواهی را به سایر ملّت های تحت ستم تسری داده است. از این حیث حمایت ایران از جبهه مقاومت و جنبش های ضداستکباری در درجه اول به ذات و ماهیت انقلاب اسلامی و خصوصیت استقلال بخشی و رهایی سازی آن بازمی گردد. بنابراین نمی توان آن را با تعابیری نظیر امپراتوری شیعی و مداخله گری هایی نظیر مداخله و تصرف سایر خاک ملت ها توسط شوروی سابق مورد تقلیل و فروکاهش قرار داد.
با وجود این، همواره از سوی جبهه تجدیدنظرطلب، انقلاب اسلامی متهم به سودگرایی و مداخله گری شده است. آنچه در پی می آید نشان می دهد انقلاب اسلامی به منزله انقلاب معنا، بدون حمایت از جبهه استضعاف معنا نخواهد داشت. این سخن، عبارت اخری ذاتی بودن حمایت مذکور درانقلاب اسلامی است.
چیستی
با پیروزی انقلاب اسلامی، ایران رویکردی جهانگرایانه(از سنخ و جنس فرهنگی) را با اتکای به ایدئولوژی اسلامی در پیش گرفت. تا آنکه با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، جمهوری اسلامی با توجه به حفظ بقا به اندرونی متوجه شد و بالنتیجه رویکرد امنیتی– نظامی در سیاست خارجه مستولی شد و ایران را نه تنها از جهانگرایی (Internationalism) که از منطقهگرایی ((Regionalism نیز به معنای موفق آن تا حد قابل توجهی دور نگه داشت. با وجود این، به سبب ایدئولوژی سیّال و دینامیسم استثنایی ایدئولوژی انقلاب اسلامی-ولایت فقیه- ایران توانست نه تنها متحدانی در فراسوی مرزهای خود بیابد، که حتی بر نظریههای مرزگرا و منطقهگرایی کلاسیک نیز تأثیر ساختشکنانه بگذارد؛ بدین معنی که نظریههای منطقهگرایی پیش از انقلاب (دهه 80 میلادی) نظریههایی بودند که بر مرزهای فیزیکی و جغرافیای عینی اتکا و ابتنا داشتند، اما در اثر وقوع انقلاب اسلامی(به عنوان مهمترین دلیل تغییر و نه تنها دلیل) نظریههای منطقهگرایی پس از حک و اصلاح در قالب نظریههای نومنطقهگرایی مورد بازبینی و بازتعریف قرار گرفتند؛ به این مفهوم که مرزهای عقیدتی و فکری و معنایی در روابط بینالملل بیش از مرزهای فیزیکی اهمیت یافت و به دنبال این تغییر معناگرایی در روابط بینالملل مورد اقبال قرار گرفت. ایران با وجود درگیری هشت ساله در جنگ، اما توانست بر نظریهها تأثیر انقلابی بنهد.
ضرورت یا چرایی
اکنون در مقام ضرورت و چرایی باید این نکته را افزون ساخت که در شرایطی که در نظریههای نومنطقهگرایی، منطقه به محیطهای هممرز تعریف و تحدید نمیشود، بلکه بعدی ایدئولوژیک، فرهنگی، فکری و معنایی نیز دارد -تا جایی که عدهای از «پایان جغرافیا» سخن گفتهاند- جمهوری اسلامی که خود مبدع تحول در بسیاری نظریهها و مکاتب فکری روابط بینالملل و گذار آنها به معناگرایی است، به عنوان رهبر «باید» -به مثابه تکلیف و بایستگی- و «حق دارد»-به منزله شایستگی- از حرکتهای ضداستکباری حمایت کند.
همانطور که رهبر انقلاب فرمودهاند، ایران از تحولاتی حمایت میکند که دارای سه ویژگی مردمی، اسلامی و ضد استکباری باشد. از این رو، حمایت مذکور، حمایتی متدرج و ذومراتب خواهد بود(چرایی این سیاست به ماهیت مردمی، اسلامی و ضداستکباری انقلاب اسلامی بازمی گردد).
چگونگی
مباحث مربوط به چگونگی متأثر از چیستی و چرایی یک امر یا پدیده است و حمایت ایران از مقاومت در این بُعد نیز مشمول همین قاعده است.
توجه به این نکته لازم است که جدایی «چرایی» و «چگونگی» همواره امکانپذیر نیست. به تعبیر ارسطو بعضی افعال انسان برای رسیدن به فعل دیگری (به عنوان غایت) صورت میگیرد. برای اینگونه افعال، چرایی و چگونگی به معنای دقیق آن مطرح است.
کسی منکر عمق استراتژیک کشورهایی مانند سوریه برای ایران نیست، اما همین بُعد سیاسی-امنیتی نیز با اهداف مذهبی و باطنی انقلاب اسلامی در موافقت قرار دارد. با این حال، حمایت ایران از مقاومت از آن دسته افعالی است که نمیتوان چندان میان چگونگی و چرایی آنها تمایز نهاد؛ بدین معنی ماهیت حمایت ایران از جریان مقاومت بهگونهای عمدتاً فینفسه و باطنی است و اساساً انقلاب اسلامی بدون آن دیگر حتی انقلاب نیست و ویژگی ایدئولوژیک و مردمی خود را به عنوان دو ویژگی عمومی انقلابهای بزرگ از کف داده و وارد دوره ترمیدور(Thermidor) یا استحاله میشود.