شناخت اصلح در یک چرخه انتخاباتی معمولا محل بحث است. این تشخیص معمولا متفاوت از زمانی است که ما اصلح را بدون در نظر گرفتن شرایط انتخاباتی تعیین میکنیم. بحث کوتاهی در فضای انتخاباتی سالهای گذشته میتواند در شرح ماجرا مفید باشد.
به گزارش فارس پلاس، شماره یازدهم «انتخابات پلاس» را به مسئله تکلیف مداری و نتیجه گرایی اختصاص داده ایم. دوگانه ای که در تشخیص گزینه اصلح موجب برخی انحرافات می شود. شناخت معیارهای تشخیص اصلح به صورت منفک از فضای انتخاباتی چندان محل مناقشه نیست. برای همین دوره انتخابات میتوان همان معیارهای ۸ گانه مطرح شده از سوی رهبرانقلاب را ملاک قرار داد. اما زمانی که مسئله شناخت اصلح را در چرخه یک رقابت سیاسی میخواهیم بررسی کنیم اوضاع متفاوت است.
ماجرای تشخیص اصلح از سوی آیت الله مصباح در سال ۹۲
بهتر است کمی گذشته را مرور کنیم. اردیبهشت سال ۹۲ و چند هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری بود که آیت الله مصباح یزدی در جلسه شورای مرکزی جبهه پایداری گفتند: ” بینی وبین الله شهادت میدهم که روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلح از آقای لنکرانی نمی شناسم.” برخی از وابستگان آیت الله مصباح نیز بر اساس همین شهادت شروع کردند برای آقای لنکرانی که وزیر بهداشت دولت نهم و ستاد زدند و تبلیغاتی دست و پا کردند.
کار خوب پیش میرفت اما به یکباره در موقع اعلام احراز صلاحیتها شورای نگهبان صلاحیت آقای لنکرانی را احراز نکرد. و همین شد که آقای لنکرانی از دور رقابتها کنار رفت. آیت الله مصباح خرداد ماه همان سال اعلام کرد که آقای جلیلی اصلح است.
این اتفاق یک تجربه تاریخی است. چه بسا افرادی که ما آنها را اصلح بدانیم ولی از اساس امکان رقابت برایشان پیش نیاید. اولین شرط اصلح بودن آن است که فرد اصلح میان نامزدهای انتخاباتی باشد. شاید بد نباشد در برخی مواقع کمی صبر کنیم تا نتایج احراز صلاحیتها مشخص شود. اما صرفا این شرط کافی است؟ قطعا نه!
لاریجانی و معرفی زودهنگام از سوی شورای هماهنگی در سال ۸۴
برای فهم شرط دوم اصلح بودن برویم سراغ انتخابات سال ۸۴. در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری نامزدهای جریان انقلابی آقایان لاریجانی، قالیباف و احمدی نژاد بودند. همانطور که در گزارشهای قبلی به طور مفصل شرح دادیم شورای هماهنگی از اسفند اعلام کرد که آقای لاریجانی گزینه اصلح است، جبهه تحولخواهان هم در اواخر انتخابات طبق نظرسنجیها اعلام کردند آقای قالیباف اصلح است و بخشی از آبادگران هم آقای احمدی نژاد را اصلح دانستند.
نتایج انتخابات تا حدودی حیرت انگیز بود. لاریجانی که اصلح بودنشان پیش از همه گزینهها از طرف برخی سیاسیون اعلام شده بود حدود ۶ درصد آراء انتخابات را به خود اختصاص داد. قالیباف و احمدی نژاد هم به ترتیب حدود ۱۴ و ۱۹ درصد رای آوردند. احتمالا رقابت میان احمدی نژاد و قالیباف قابل درک است، بالاخره گزینههای تقریبا نزدیکی بودند و طبق اظهارات بسیاری از اعضای ستادهای خود آقایان قالیباف و احمدی نژاد فاصله ایجاد شده در همان یکی دو روز پایانی تبلیغات اتفاق افتاد. اما گزینهای مانند لاریجانی فاصله زیادی با این دو گزینه داشت. اصلح دانستن چنین گزینهای هم در این انتخابات بی فایده خواهد بود. چرا که اساسا امکان رای آوری در این مقطع زمانی غیر ممکن است.
این هم شرط دوم است. یعنی گزینه اصلح باید در میان نامزدهای اصلی انتخابات باشد، وگرنه هرگونه تشخیصی عملا بیهوده خواهد بود.
اینجای ماجرا یک مسئله پیش میآید که برخی میگویند ما مکلف به تکلیفیم و نتیجه دست خداست. اصل حرف درست است اما بعضا مقصود از این جمله آن است که مهم نیست فرد اصلح میان نامزدهای اصلی باشد یا نباشد و یا اساسا تایید صلاحیت بشود یا نشود، مهم آن است که فردی که به هر دلیلی اصلح تشخیص دادهاند باید برایش رای جمع کنند و برایش تبلیغ کنند و رایشان را هم به همان گزینه بدهند. نتیجه هم هرچه شد، شد.
رابطه درست میان تکلیف و نتیجه از منظر رهبر انقلاب
همان سال ۹۲ بود که از طرف برخی جریانهای انقلابی همین روال عمل به تکلیف تبلیغ میشد. فضا تا حدودی نسبت به این مسئله حساس شده بود. کار بالا گرفت و در نهایت در دیدار دانشجویان با مقام معظم رهبری، یکی از دانشجویان این سوال را از رهبر انقلاب پرسید که تکلیف و نتیجه چه نسبتی با هم دارند؟
رهبر انقلاب در پاسخ فرمودند:” امام-خمینی(ره)- فرمودند: ما دنبال تکلیف هستیم. آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبود؟ چطور میشود چنین چیزی را گفت؟ امام بزرگوار که با آن شدت، با آن حدّت، در سنین کهولت، این همه سختیها را دنبال کرد، برای اینکه نظام اسلامی را بر سر کار بیاورد و موفق هم شد، میشود گفت که ایشان دنبال نتیجه نبود؟ حتماً تکلیفگرائی معنایش این است که انسان در راه رسیدن به نتیجهی مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کند؛ برخلاف تکلیف عمل نکند، ضدتکلیف عمل نکند، کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشی که پیغمبران کردند، اولیای دین کردند، همه برای رسیدن به نتائج معینی بود؛ دنبال نتائج بودند. مگر میشود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم؟ یعنی نتیجه هر چه شد، شد؟ نه. البته آن کسی که برای رسیدن به نتیجه، برطبق تکلیف عمل میکند، اگر یک وقتی هم به نتیجهی مطلوب خود نرسید، احساس پشیمانی نمیکند؛ خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده. اگر انسان برای رسیدن به نتیجه، بر طبق تکلیف عمل نکرد، وقتی نرسید، احساس خسارت خواهد کرد؛ اما آن که نه، تکلیف خودش را انجام داده، مسئولیت خودش را انجام داده، کار شایسته و بایسته را انجام داده است و همان طور که قبلاً گفتیم، واقعیتها را ملاحظه کرده و دیده است و بر طبق این واقعیتها برنامهریزی و کار کرده، آخرش هم به نتیجه نرسید، خب احساس خسارت نمیکند؛ او کار خودش را انجام داده. بنابراین، این که تصور کنیم تکلیفگرائی معنایش این است که ما اصلاً به نتیجه نظر نداشته باشیم، نگاه درستی نیست. بنابراین تکلیفگرائی هیچ منافاتی ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست میآید، چگونه قابل تحقق است؛ برای رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راههای مشروع و میسّر، برنامهریزی کند.”
وظیفه ما در انتخابات چیست؟
برای شرح کاملتر ماجرا یک سوال دیگر را باید پاسخ داد. تکلیف در انتخابات ریاست جمهوری چیست؟ اساسا کارکرد انتخابات ریاست جمهوری برای چیست؟
این جمله رهبر انقلاب را ببینید:” من بارها گفتهام که اصل حضور مردم در انتخابات، حتى از انتخاب اصلح هم مهمتر است؛ اگرچه انتخاب اصلح هم بسیار اهمیت دارد.”
آنچه اهمیت دارد اول مشارکت است و بعدن انتخاب اصلح. تکلیف مشارکت که روشن است اما انتخاب اصلح یعنی نتیجه این انتخابات باید پیروزی یک فرد درست در این رقابت باشد. اما این انتخاب باز هم از میان نامزدهای اصلی است. باید مراقبت کرد سبد آرای جریان انقلاب به نحوی هرز نرود که گزینههای دورتر به اصلح رای بیاورند. یعنی نتیجه این انتخاب بسیار مهم است. شاید بیراه نباشد که بگوییم مسیر تعیین تکلیف از فهم نتیجه اقدامات ما میگذرد.
منبع: فارس