سعید طاووسی مسرور گفت:درس بزرگی که عاشورا برای ما دارد این است که اولاً نباید نسبت به اسلام بیتفاوت باشیم و در حد توان خودمان نسبت به اصلاح اقدام کنیم و ثانیاً اگر ظلمی میبینیم سکوت نکنیم.
امروز دهم محرم الحرام عاشورای حسینی است. پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه و آله) فرمود: برای شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمیشود.فلسفه شهادت امام حسین (ع) احیای ارزشهای دینی بوده است. لذا در طول تاریخ برای مؤمنان واقعی که دنبال حقایق و ارزشهای دینی هستند الهام بخش بوده و باعث تحولات فردی و اجتماعی فراوانی برای مؤمنان شده است.
عاشورا، واژهای که به اندازه همه تاریخ، غمانگیز است. در واقعه عاشورا، سربلندی نصیب کسانی شد که تا آخرین قطره خون سرخ شأن پای عهد و پیمان با دین و امام زمانشان سیدالشهدا (ع) ایستادند و سرافکندگی نصیب عده کثیری دنیاپرست شد.
به مناسبت سالروز این حادثه که نقطه عطفی در تاریخ بشریت است میخواهیم زمینههای این حادثه و دلایل انحراف مسلمانان در زمان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) که منجر به واقعه عاشورا شد را بررسی کنیم.
از این رو با دکتر سعید طاوسی مسرور، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر تاریخ اسلام به گفت و گو پرداختیم که حاصل آن را در ادامه میخوانید:
عوامل انحراف مسلمین در زمان امام حسین (ع)
طاوسی مسرور با اشاره به رخدادهایی که منجر به وقوع حادثه عاشورا شد، گفت: جریانی که بعد از پیغمبر اکرم (ص) و در دوره خلفای قبل از امام علی (ع) و سپس با روی کار آمدن بنیامیه تقویت شد، نوعی بازگشت به جاهلیت و احیای سنتها و ارزشهای جاهلی در بستر اسلامی بود، در این دوره شاهد افزایش بدعت، ترک سنت و همچنین قبیلهگرایی در امور مختلف حتی در امر سیاست بودیم. به عنوان مثال در زمان خلیفه دوم؛ شام به طور کامل در اختیار بنیامیه قرار گرفت و در همانجا مستقر شدند، بعد هم حکومت امام علی (ع) را نپذیرفتند و در جریان صلح امام حسن (ع) خلافت را به دست آوردند.
قبیلهگرایی و دنیاپرستی اولین عامل انحراف مسلمین
وی در این خصوص افزود: در اواخر عمر پیامبر (ص) دشمنان ایشان، با تظاهر در شمار مسلمین داخل و با ایشان هم بیعت شدند، اما در فضای پس از رحلت پیامبر (ص)، چون شخص خلیفه سوم با امویان رابطه خویشاوندی داشت و خود از آنان بود، بنابراین قدرت امویان تقویت و تثبیت شد تا اینکه ابتدا شام را به مقرّ خودشان تبدیل و بعد هم خلافت را به دست گرفتند، اینها همان قبیله گرایی و اشرافیت قریش بود که یک روپوش اسلامی به تن کرد.
جریانی که بعد از پیغمبر اکرم (ص) و در دوره خلفای قبل از امام علی (ع) و سپس با روی کارآمدن بنیامیه تقویت شد، نوعی بازگشت به جاهلیت و احیای سنتها و ارزشهای جاهلی در بستر اسلامی بود
این پژوهشگر تاریخ عنوان کرد: خلفای پیش از حکومت حضرت علی (ع)، در آن زمان به اسم گسترش اسلام، دست به فتوحاتی زدند، از جمله حمله به مصر و ایران و روم و سپس به جمعآوری غنیمت و ثروت اندوزی پرداختند، بنابراین هدف اصلی که گسترش اسلام بود به ثروت اندوزی تبدیل شد در این ایام، افراد زیادی اموال بی حساب و کتابی به دست آوردند، لذا در این زمان اگر شخصی مانند علی بن ابیطالب (ع) میخواست عدالت را اجرا کند، اینها بر نمیتابیدند و دیدیم که مولا علی بعد از سه جنگ داخلی به شهادت رسیدند، و یا اگر شخصی میخواست با ظلم مبارزه کند و بدعتها را از بین برده و سنتها را احیا کند، باز هم بر نمیتابیدند، همانند امام حسین (ع) که با آن وضعیت فجیع به شهادت رسیدند.
عاشورا نزاع عدل و ظلم و نزاع ایمان و کفر است
وی با بیان اینکه عاشورا نزاع عدل و ظلم و نزاع ایمان و کفر است گفت: باید به این ابعاد عاشورا توجه کنیم، باید بدانیم که مسئله فقط این نبوده که یزید استحقاق خلافت را نداشته، البته این هم مسئله کمی نیست، اما مسئله اصلی این است که ظلم نهادینه شده، بدعت نهادینه شده، ظاهر دین حفظ شده، در حالی که از درون به پوچی نزدیک شده، در حالی که نماز و حج و روزه و … انجام میشد، اما اشرافیت، فساد، فحشاء، مسائل انحرافی به شکل گسترده به چشم میخورد، اینها خطراتی جدی بودند که اصل اسلام را تهدید میکردند، لذا امام حسین (ع) علیه چنین فضایی قیام کردند.
ظلم سیاسی در کنار ظلم اقتصادی حکام بنیامیه
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی افزود: در نامه شیعیان کوفه به امام حسین (ع) که «سلیمان بن صُرَد» و «حبیب بن مظاهر» آن را امضا کردند، دو مسئله اساسی باعث شد که آنها از امام دعوت کنند، نخست ظلم سیاسی امویان بود، اینکه معاویه بدون رضایت شیعیان حاکم شده و عراق را تصرف کرده و خلافت را به یزید سپرده بود و دیگری ظلم اقتصادی که در حق مردم روا داشتند، آنها ادعا کردند که حکام بنیامیه، زمینها و اموال را بدون هیچ ضابطهای به توانگران و گردنکشان میدهند و مردم عادی در محرومیت به سر میبرند، به خصوص مناطقی که با امویان مخالف بودند از جمله عراق و کوفه و شیعیان، بنابراین مجموعهای از عوامل و انحرافات و به طور خاص گسترش ظلم سیاسی و اقتصادی، گسترش بدعت به جای سنت و شرک به جای ایمان، عامل قیام عاشورا شد.
وی افزود: بعد از دوره خلفای اول و مسائل و انحرافاتی که شکل گرفت و همچنین در دوره بنی امیه و خشونت آنها، شاهدیم که خواص به انفعال رسیدند و در واقع جامعه را به حال خود رها کردند، در همان زمانی که امام حسین (ع) در حال روشنگری و آگاه سازی مردم بودند و میفرمودند که مردم من شما را به کتاب خدا و سنت رسول خدا دعوت میکنم، آیا نمیبینید که سنت مرده و بدعت زنده شده، در همان زمان، متأسفانه میبینیم که بسیاری از خواص سرگرم امور روزمره خودشان شدند و برایشان تفاوتی نداشت که یک حاکم فاسق و بی لیاقتی به اسم یزید به عنوان خلیفه پیغمبر به قدرت نشسته و این امر در فضای عمومی هم مؤثر بود، امام حسین خواستند این فضا را بشکنند و متأسفانه عده قلیلی همراه امام شدند.
طاوسی مسرور تصریح کرد: به عنوان مثال «عبدالله عمر» با امام همراه نشد و حتی امام را نصیحت و به کوتاه آمدن از مواضعشان دعوت کرد و در نهایت هم با یزید بیعت کرد، این شخص از ریاست کنارهگیری کرده بوده و پیرو اهل بیت (ع) هم نبود و چنین رفتاری دور از ذهن نبود، اما از شخصی چون «عبدالله بن عباس» که در واقع پسرعموی پیامبر (ص) و پسرعموی امام حسین (ع) بود، انتظار دیگری میرفت، ایشان هم با قیام عاشورا همراه نشد و بیعت یزید را پذیرفت، بنابراین زمانی که این اشخاص از خواص جامعه بودند، در برابر هر ظلم و جنایت و امر ناروایی تسلیم بودند و حتی بیعت میکردند، دیگر از بدنه جامعه چه انتظاری میرفت.
وی افزود: برخی تلاش کردند عدم همراهی عبدالله بن عباس با امام حسین (ع) را توجیه کنند و پیری و نابینایی وی را بهانه قرار دادند، باید بدانیم که اینها جواب درستی نیست، چراکه اولاً نابینایی ایشان بعد از عاشورا رخ داده و ثانیاً، اگر فقط مشکل نابینایی ایشان بوده و علاقهای برای همراهی امام در میان بوده، پس چرا از خاندان بنیعباس، که بخش مهمی از بنیهاشم هستند ما حتی یک نفر رو در سپاه امام (ع) نمیبینیم، میدانیم که آلعلی و آلعقیل از خاندان بنیهاشم در واقعه عاشورا همراه حضرت هستند، آلجعفر و حتی آلابولهب را همراه امام میبینیم اما حتی یک نفر از آلعباس در این قیام شرکت نکرد، چراکه آنها تسلیم فضای موجود شدند، محافظه کار بودند و به دنبال منافعشان. بدین ترتیب شاهد انحراف در مسیر خواص مسلمین بودیم و تنها عده قلیلی از بین خواص که به دنبال حق و حقیقت بودند را در معیت حضرت سیدالشهدا (ع) میبینیم، برخی از این افراد در واقعه عاشورا در کنار امام حسین (ع) به شهادت رسیدند، برخی هم از جمله جابر بن عبدالله انصاری، با اینکه بسیار همراه و همدل امام بود، به دلیل کهولت سن و نابینایی، واقعاً توان و امکان حضور در قیام را نداشتند، وگرنه فضای غالب خواص آن زمان همان افرادی بودند که زمینه ساز شهادت خاندان اهلبیت (ع) در حادثه عاشورا شدند.
مهمترین درس عاشورا؛ دعوت به کنش و مطالبهگری در مقابل ظلم و بی عدالتی است
این پژوهشگر تاریخ با بیان اینکه هیچ جامعهای از انحراف مصون نیست گفت: اینکه یک دولت را دولت شیعی و یا اسلامی بنامیم، به خودی خود مصونیتی از انحراف ایجاد نمیکند، ممکن است که انواع مسائل رخ بدهد، لذا درس بزرگی که عاشورا برای ما دارد این است که اولاً نباید نسبت به اسلام بیتفاوت باشیم و در حد توان خودمان نسبت به اصلاح اقدام کنیم و ثانیاً اگر ظلمی میبینیم، سکوت نکنیم و مطالبه کنیم، یکی از ظرفیتهای اجتماعی که نیاز به فعالسازی دارد، مطالبهگری است، مطالبه قانونی و اخلاقی و نه مطالبهای که زندگی مردم را با ناامنی و اخلال همراه کند، بنابراین ما میتوانیم از انواع ظرفیتها مثل مطبوعات و فضای مجازی، سخنرانیها و سمینارها استفاده کنیم، اگر عیبی میبینیم، ظلمی میبینیم، تذکر بدهیم و از نهادهایی که متولی هستند مطالبه کنیم. اگر ما نسبت به اتفاقات و رخدادها بیتفاوت باشیم ممکن است فجایع و مسائلی در آینده برای ما رخ بدهد که حتی به ذهنمان هم نرسد.
هشدار قرآن کریم برای دوری از دنیا پرستی
وی در پایان گفت: انحرافاتی که ذکر شد اختصاص به آن زمان و آن اشخاص نداشته، و مرحوم آقای بهجت میفرمودند که «همه ما در درون خودمان یک شمر بالقوه داریم فقط بالفعل نشده» یعنی هرکسی باید به نفس خود هشدار دهد که در معرض دنیاپرستی و دنیاگرایی و فرقهگرایی است، باید هر شخص متوجه باشد که هر لحظه در معرض لجاجت و عناد با حق است، لذا انسان باید این مسائل را به خود یادآور و متذکر شود. این انحرافات و آسیبها در آیات قرآن هم مورد تأکید قرار گرفته و نسبت به آنها هشدار داده شده است.