در طی هفته گذشته بحث بر سر امکان و مطلوبیت احیای توافق هسته ای 2015 با ایران در رسانه های بین المللی و نزد کارشناسان بالا گرفت. این در حالی است که مواضع اخیر مقامات دستگاه دیپلماسی دولت ابراهیم رئیسی حتی واکنش مقامات کشورهایی نظیر روسیه را هم به همراه داشته است.
اولیانوف، نماینده دولت روسیه در واکنش به سخنان امیرعبداللهیان، وزیر امورخارجه جمهوری اسلامی که گفته بود ایران به زودی به مذاکرات هسته ای می پیوندد در توئیتر به شکل کنایه آمیزی نوشت: « آیا کسی می داند که از نظر عملی “به زودی” چه معنایی میتواند داشته باشد؟! »
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز با تکرار هشدارهایش درباره محدودیت دسترسی به تأسیسات هستهای ایران ادعا کرده که بدلیل عدم همکاری ایران، دیگر امکان نظارت کامل بر فعالیت هستهای این کشور وجود ندارد و با اشاره به تجربه قطع همکاری کره شمالی و آژانس هشدار داد که شکست دیپلماسی میتواند پیامدهای سیاسی بزرگی برای منطقه و جهان داشته باشد.
در همین زمینه، مارکو کارنلوس، دیپلمات باسابقه ایتالیا و متخصص در امور خاورمیانه، با انتشار یادداشتی در پایگاه تحلیل-خبری میدلیست آی با عنوان «با نزدیک شدن ایران به آستانه هسته ای شدن، اهرم فشار آمریکا در حال بی اثر شدن است» با بررسی آخرین تحولات مربوط به مناقشات هسته ای ایران، با اذعان به این که عموم طرف های مذاکره نسبت به بر هم خوردن توازن استراتژیک در خاورمیانه طی دو ساله گذشته بی تفاوت هستند، ادعا کرده که جهان باید خود را برای یک ایران در آستانه هسته ای شدن آماده کند.
به شکل عجیبی، تحلیلگران اطلاعاتی و دیپلمات ها به طور جمعی تمرکز بیش از حدی روی برنامه هسته ای ایران کرده اند. موسسه علوم و امنیت بین المللی در ماه سپتامبر اعلام کرد که بر اساس گزارش مقامات آمریکایی، ایران حدود یک ماه با دسترسی به اورانیوم غنی شده کافی برای ساختن بمب هسته ای فاصله دارد. اما تامیر هیمن، رییس سازمان اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل، ادعا کرد که ایران هنوز راه زیادی تا دستیابی به بمب هسته ای در پیش دارد و زمان آن را تا حدود دو سال تخمین زد.
در حالی که تحلیلگران آمریکایی سخنان خود را بر اساس اورانیوم غنی شده مورد نیاز برای ساخت یک بمب هسته ای متمرکز کرده بودند، همتایان اسرائیلی آنها در مورد یک بمب حاضر و آماده صحبت می کردند، که البته به زمان بیشتری نیاز دارد. در همین حال، رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران، اخیرا اظهار داشته که ایالات متحده و متحدانش باید خود را برای جهانی آماده کنند که در آن «هیچ محدودیتی بر برنامه هسته ای تهران وجود ندارد».
با دستیابی به اورانیوم غنی شده لازم برای ساختن یک بمب، ایران بازی را تغییر خواهد داد -تا آنجا که این مسئله دو نخست وزیر سابق اسرائیل، ایهود باراک و ایهود اولمرت را واداشته تا بپرسند که آیا اسرائیل باید وضعیت برنامه هسته ای خود را اعلام کند یا نه؟ تاکنون اسرائیل داشتن سلاح هسته ای را نه تایید و نه تکذیب کرده است. ایهود باراک استدلال کرده که با احتمال عبور ایران از «نقطه غیر قابل بازگشت»، اسرائیل باید در وضعیت خود بازنگری کند، در حالی که اولمرت تاکید کرده چنین اقدامی تنها در خدمت موضع ایران است که برای بازدارندگی در برابر اسرائیل به سلاح هسته ای نیاز دارد.
گزینه نظامی
نفتالی بنت، نخست وزیر اسرائیل به تغییر درسیاست ابهام هسته ای این رژیم باور ندارد و متعهد به سیاست «مرگ با هزار زخم» در برابر جمهوری اسلامی است. بنت و دیگر مقامات اسرائیلی به تازگی از واشنگتن دیدن کرده اند، اما به نظر می رسد که ارائه پیشنهاد پلن B توسط آن ها با استقبال چندانی در آمریکا مواجه نشده است – طرحی که مدعی است در صورت شکست نهایی مذاکرات هسته ای، باید یک گزینه نظامی معتبر و مورد توافق را در پیش گرفت.
حقیقت عریان این است که نفوذ اسرائیل برای دیکته تمنیات خود به آمریکا کاهش یافته است. در سال 2015، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر سابق، از چنان اعتماد به نفسی برخوردار بود که در هر دو مجلس کنگره علیه توافق هسته ای سخنرانی کرد و در ادامه با موفقیت برای خروج آمریکا از برجام لابی کرد.
در حال حاضر، رهبران اسرائیلی در حال تجزیه و تحلیل مواضع مقامات ارشد ایالات متحده هستند تا نشانه هایی را مبنی بر تغییر سیاست در قبال ایران تشخیص دهند. در ماه آگوست، بایدن به بنت گفت که اگر تمام گزینه های دیپلماتیک با بن بست مواجه شود، ایالات متحده «گزینه های دیگر» را بررسی می کند. هفته گذشته، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده هم تأیید کرد که «هر گزینه»ای در نظر گرفته خواهد شد.
در دایره واژگانی دیپلماتیک، اصطلاحاتی مانند «بررسی» و «در نظر گرفتن» متکلم سخنان را به شکل بسیار محدودی به آن گزاره متعهد و ملزم می کند. واشینگتن در حال همان بازی در مورد آمادگی برای صدور مجوز حمله نظامی به ایران است که اسرائیل با توجه به وجود زرادخانه هسته ای نظامی خود آن بازی را می کند.
طی یک دهه گذشته، آمریکا و اسرائیل، با مشاهده نزدیک شدن ایران به آستانه هسته ای شدن، از اصرار بر این که ایران نمی تواند اورانیوم غنی سازی کند، تقریبا دست برداشته اند. جنبه کمیک و البته ترژایک اشتباه بزرگ آنها این است که خود آمریکا و اسرائیل این وضعیت را به خودشان تحمیل کردند: اولی با خروج از توافق هسته ای در سال 2018 و دومی با لابی مداوم با دولت ترامپ برای رسیدن به این مقصود.
مخمصه اسرائیل
بنی موریس، مورخ اسرائیلی عملا مخمصه کنونی اسرائیل را این گونه خلاصه کرده است: یا این که تاسیسات هسته ای ایران را نابود کند، یا باید در سالهای آینده با ایران هسته ای سر کند.
هیچ علاقه ای به پلن بی وجود ندارد
اما بیائید نیت خوانی و تفسیر واژگان را کنار بگذاریم. در شرایط فعلی به نظر نمی رسد که واشینگتن مایل باشد که مطابق با پیشنهاد اسرائیل [مبنی بر عملی کردن پلن بی] عمل کند. دولت بایدن آینده خود را به تصویب دو لایحه ای که مخارج بالایی را هم می طلبد، گره زده است. با توجه به موانع عمده ای که بر سر راه تصویب آن ها در کنگره وجود دارد، تمرکز فعلی دولت روی ژئوپلیتیک خاورمیانه نیست. و چرا بایدنی که تلاش کرد به دو دهه جنگ در افغانستان خاتمه دهد، باید یک مداخله پرخطرتر در ایران را آغاز کند؟ به سختی می توان گفت که این می تواند بهترین استراتژی برای ماندن در کاخ سفید در سال 2024 باشد.
.
اما آن چیزی که مایه سرخوردگی واقعی به حساب می آید این است که بسیاری از صاحب نظران -در واشینگتن، تل آویو و جاهای دیگر- همچنان بر این باورند که اعمال تحریم ها ایران را مجبور به متابعت می کند. بایدن در ابتدا به دنبال دستیابی به یک توافق هسته ای بود که در ذیل ایران را متعهد به محدود کردن فعالیت های منطقه ای اش کند. با این حال، تهران نه تنها این مسئله را رد کرد، بلکه در عوض خواستار ضمانت هایی عملی در مورد پایبندی ایالات متحده به توافق شد -که ظاهرا واشنگتن قادر به ارائه آن نیست.
مقامات ایران تمایلی ندارند که بار دیگر فریب آمریکایی ها را با خروجشان از توافق بخورند. بدین ترتیب، احیای توافق در این مقطع کاری پیچیده است؛ اما غیرممکن نیست. اما مشکل مهمتر این است که با گذر زمان، توافق اولیه برای هر دو طرف کمتر و کمتر جذاب به نظر می رسد.
تغییر در توازن استراتژیک
به نظر می رسد ایالات متحده و متحدان اروپاییش معتقدند که شرایط موجود در آغاز مذاکرات هسته ای در یک دهه قبل هنوز هم همچنان پابرجاست. در آن زمان فرض بر این بود که ایران تنها به دلیل فشار تحریم ها پای میز مذاکره آمده است. اما در حقیقت، ایران تنها زمانی حاضر به گفتگو شد که دولت اوباما پیش شرط دولت قبلی آمریکا مبنی بر تعلیق غنی سازی اورانیوم از سوی تهران، قبل از هرگونه گفتگو را کنار گذاشت. امروز، از قضا، ایران از ایالات متحده می خواهد که در بازگشت به توافق جدی باشد، مانند آزادسازی 10 میلیارد دلار دارایی مسدود شده.
یک دهه پیش، روسیه و چین با تبعیت از تحریم های مصوب بین المللی ایران را تحت فشار قرار دادند. اما امروز ایالات متحده به تنهایی نبرد تحریم ها را رهبری می کند و اروپایی ها نیز با اکراه، و تنها به دلیل تحریم های ثانویه از آن پیروی می کنند.
اکنون به نظر می رسد که مسکو و پکن تمایل چندانی ندارند که تهران را زیر فشار قرار دهند. به عکس این، ایران اخیراً به سازمان همکاری شانگهای پیوسته و یک توافق اقتصادی بزرگ با چین امضا کرد. تهران معتقد است می تواند فشار تحریم های آمریکا را تحمل کند. تا کنون سیاست فشار حداکثری به رهبری آمریکا باعث خم شدن ایران نشده، بلکه به نظر می رسد ایران با نزدیک شدن به آستانه هسته ای شدن در حال اعمال فشار از ناحیه خود است.
اما امروز توجه بایدن از آسیای غربی فاصله گرفته و تمرکز خود را بر هند و اقیانوس آرام قرار داده است. نتانیاهو دیگر در قدرت نیست، توافقنامه ابراهیم بدون قدرت عربستان ممکن است تکاپوی خود را از دست بدهد و هم ریاض و هم ابوظبی با ایران -بر سر مسائلشان در لبنان، سوریه و یمن- در حال مذاکره اند. اینها تغییراتی ساختاری هستند. شاید نظم کنونی جهان اکنون باید خود را برای یک ایران در آستانه هسته ای شدن آماده کند.