سالیان طولانی است که در علوم انسانی و فرهنگ، و به طور خاص در علوم اجتماعی برای تحقیق، نقد، بررسی، توصیف و گاها نتیجهگیری پدیدهها و تحولات، جدال بر سر نگاه کیفی و کمی جریان دارد. عدهای معتقدند پدیدههای فرهنگی و اجتماعی و حوزه ی علوم اجتماعی به طور عام، نیاز به نگاه تفسیری، هرمنوتیکی و کیفی صرف دارد، و عده معتقدند سنجش پدیدهها و آسیبها باید با معیارهای کمی صورت گیرد تا بشود بر اساس داده و عدد و رقم و کم و زیاد شدن آنها، جامعه را تحلیل کرده و برای مدیریت آن راهکار داد. این دیدگاهها منجر به پیدایش دو گونه روش تحقیق کمی و کیفی شده است. البته نگاه تلفیقی و به تبع آن، روش تحقیق ترکیبی نیز پیدا شده است.
برای مثل عدهای میگویند اگر خودکشی یا اعتیاد افزایش عددی داشت، لزوما جامعه رو به انحطاط رفته و باید زنگ هشدار را به صدا درآورد. عدهای هم میگویند ریشهیابی و چند عاملی دیدن آسیبها، ارجحیت دارد. و گاها نمیشود همه چیز را با عدد و رقم تفسیر کرد. ممکن است در جایی پدیده ای خاص تر و عجیبتر، اما با میزان وقوع کمتر باشد اما با مقولههای پیچیدهتر و وسیعتری از علوم اجتماعی و مسائل فرهنگی و اعتقادی… ارتباط داشته باشد.
در علوم ارتباطات اجتماعی هم همین گونه است. برای تحلیل محتوا و نقد رسانه ها و بررسی تاثیرات رسانه ها گاها نمیتوان عدد و رقم صرف، به کار برد. و یا کاربرد عدد و رقم بر کیفیت سایه میاندازد. مثلا اگر بگوئیم روزنامه ی ایکس در فلان مقطع زمانی ٧٠ مطلب کار کرده و هر ٧٠ مطلب آن تولیدی بوده و هیچکدام استنادی یا کپی کاری نبوده، اینگونه جلوه میکند که این رسانه بسیار قوی و موفق است، اما ممکن است یک روزنامه دیگر، ۴۰ مطلب تولیدی داشته باشد و ۳۰ مطلب استنادی، اما ۴۰ تای دومی، از ۷۰ تای اولی موثر تر و با کیفیت تر باشند و بیشتر دیده شوند.
در فرهنگ به طور ویژه تر، نگاه کمی بلای جان مملکت شده است. هر سازمان فرهنگی، مذهبی، و حتی مردمی، تعداد برنامه ها، تعداد جلسات و یا تعداد تولیدات را مرتبا در قالب گزارش کارهای پر زرق و برق تحویل میدهد، بدون اینکه کیفیت سنجی، اثرسنجی و ارتقای محتوایی در کار باشد. وزارت ارشاد هر سال تعداد فیلم و کنسرت ها را لیست می کند، سازمان های مذهبی حاکمیتی تعداد برنامه های بعضا شعاری و نمادین شان را و حتی هیئات و مساجد، تعداد سخنرانی و حلقات فکری و مراسمات اعیاد و عزاداری شان را.
نگاه کمی و عددی در حدود ۲۵ سال اخیر به فرهنگ، سبب شده است، روز به روز دستگاه های رسمی و حتی مردمیِ فرهنگی و مذهبی، کم اثرتر شوند و نبض تحولات فرهنگی در دست رسانه ها، خاصه رسانه های معاند دین و نظام قرار گیرد و تکنولوژی و شبکههای اجتماعی هم در جامعه سازی و فرهنگ سازی موثر تر عمل کنند(فارغ از مثبت و منفی بودن تاثیرات).
برای اصلاح و بهبود وضعیت فرهنگ و رسانه و حوزههای مختلف اجتماعی، نیازمند نگاههای کیفی، تلفیقی، برنامه ریزی های دقیق چند وجهی و و مطالعات دقیق میان رشته ای و تقویت پژوهش های به این سبک هستیم، وگرنه غرق در نگاه کمی، هر روز بیش از پیش، نبض تحولات را از دست داده و پدیده ها و آسیبهای جدیدتری پیدا میشوند که مجموعهها و دستگاه های رسمی دولتی و حتی مردمی از درک و تحلیل و اثرگذاری بر آنها درمانده میشوند.
عبدالباسط انصاری