سال دوم دبیرستان بودیم و دبیر با تجربه فیزیک در مورد نیروی جاذبه صحبت میکرد. مانند تقریبا همه نوجوانان کنجکاو از او بلافاصله سوال کردیم که اصلا دلیل وجود نیروی جاذبه چیست؟ مانند همه دبیرهای خاک تخته خورده که بنظر میرسید بارها و بارها با این سوال روبرو شده بین ما بر روی نیمکت نشست و سعی کرد با تمام تجربه خود به ما تفهیم کند که جاذبه دلیل ندارد. نیروی جاذبه در کنار حرکت از نیروهای بنیادین طبیعت و دنیای مادی ما است. حتی زمان نتیجه جاذبه و حرکت است و بدون انها زمان هم وجود نداشت و جاذبه از نیروهای ذاتی است و بدون آن اصلا هستی با این خصوصیات فیزیکی بوجود نمیآمد و ادامه نمییافت. در آنزمان نتوانستیم کاملا حرف استاد را درک کنیم ولی سالها بعد چه در فیزیک و حالا در اقتصاد و سایر مقولهها میتوانیم بهتر ان را درک کنیم.
با این مقدمه در خبرها امده بود که اقای رئیسی جمعی از کارشناسان اقتصادی معتمد دولت و نظام را فرا خوانده و از آنها چهار سوال در مورد دلیل وضعیت و مشکلات کلان اقتصادی ایران را پرسیده است. تا انجا که اخبار این نشست بیرون امده این کارشناسان محترم همان حرف کارشناسان دوازده دولت قبلی را تکرار کردند که باید! نقدینگی کنترل شود. باید! ارزش پول تثبیت شود. باید! تولید رونق یابد. باید! از طبقات محروم حمایت شود و… ولی هیچ کدام از این کارشناسان باز مانند همه کارشناسان معتمد دوازده دولت قبلی بیان نفرمودند که اصلا دلیل اصلی وجود نیاز به این بایدها چیست؟
اقای رئیسی. از انجا که جنابعالی از مردم خواستید اگر نظری برای بهتر شدن وضعیت دارند بیان کنند، ما نیز اجازه میخواهیم نظر خود را بیان کنیم. جواب سوالات شما بسیار ساده است و در دو کلمه خلاصه می شود. رقابت و شفافیت. همانطور که جاذبه و حرکت از نیروها و خصوصیات بنیادین و ذاتی دنیای مادی ماهست رقابت و شفافیت نیز از نیروهای بنیادین و ذاتی اقتصاد و چرخه معیشت نوع انسان و حتی حیات(اصل ادامه بقا بر اساس رقابت و انتخاب بهینهتر) است و بدون فعال بودن انها امکان ادامه کارکرد واقعی اقتصاد یک کشور وجود نخواهد داشت. غیرممکن است که با انحصار و دستور بتوان این نیروهای بنیادین را به محدودیت و زنجیر کشید و انتظار داشت که اقتصاد به حرکت منطقی و مفید خود ادامه دهد. مانند این میماند که کار گروهی و جمع بسیار زیادی متخصص فراخوانده شود و از انها پرسیده شود که خودروی که بنزین ندارد را چگونه بدون بنزین زدن مجدد به حرکت بیاوریم و انها در جواب بگویند خودرو دیگری بیاوریم و ان را با این خودرو جدید بکشیم و فیلم بگیریم که به نظر برسد خودرو به حرکت درامده! این کاری است که ما در همه 13 دولت کذشته داریم با اقتصاد کشور انجام میدهیم و بعد میگوییم پس چرا اقتصاد ما جواب نمیدهد. در حالیکه جواب و راه حل ساده همان زدن بنزین یا در واقع همان فعال کردن اصل رقابت در اقتصاد است.
تا اینجا کمی تئوریزه شده و علمی و شاید فلسفی بحث را پیش بردیم. ولی برای اینکه بتوانیم مانند همان دبیر محترم فیزیک بهتر بحث را با زبان ساده بیان کنیم بد نیست از مصداق استفاده کنیم. در همین هفته گذشته ابتدا خبر امد که دو خودرو ساز اصلی کشور نرخ محصولات خودر را 18 درصد افزایش دادند. بعد از سر و صدای زیاد دوباره شخص ریاست جمهوری از اعتبار نهاد ریاست جمهور یک ملت استفاده کرد و وارد مقوله شد و آن را لغو کرد. ولی باز داستان ادامه خواهد یافت و خودرو سازها چون میدانند دولت حاضر به پذیرش راه حل ساده بکاربردن رقابت نیست با طرق دیگر افزایش خواهند داد. در واقع هیچ انتخاب دیگری وجود ندارد. دقیقا داستانی که در لوازم خانگی باز تولید میشود. در برنج باز تولید می شود. و حتی در دلار و ارز باز تولید میشود.
اما اگر رقابت و شفافیت را در اقتصاد حاکم کنیم چه اتفاقی در بازار خودرو یا لوازم خانگی می افتد؟ اصلا اجازه دهید خودروسازها قیمت محصولات خود را صد در صد و هر ماه افزایش دهند. اگر توانستند بفروشند نوش جانشان. اصلا قیمت گذاری را در اختیار انها قرار دهید. قیمتها را ازاد سازی کنند. ولی در مقابل فقط یک کار کوچک یعنی فعال کردن نیروی بنیادین اقتصادی که همان رقابت است برای حمایت از رونق اقتصاد و معیشت مردم انجام دهید. به خودرو سازها و لوازم خانگی سازها و حتی محصولات کشاورزی مانند برنج و میوه و… اطلاع دهید که خودرو های خارجی یا لوازم خانگی خارجی و حتی محصولات کشاورزی خارجی هم با دادن حق و حقوق ملت که از جانب دولت و به نیابت از ملت در حد معقول و علمی جهانی که حدود بیست تا سی درصد ارزش کالای وارداتی به عنوان مالیات و عوارض گمرکی است اجازه ورود به کشور دارد و حداقل در چهار سالی که دولت شما در مدیریت هست تغییر نخواهد کرد. حتم بدانید که بسیاری از مشکلات حل خواهد شد یا شروع به بهبود خواهد کرد و از ان مهمتر بارقه امید به بهتر شدن وضعیت خود نیروی عظیمی برای رونق اقتصاد بوجود خواهد اورد.
اما اگر خودروساز داخلی یا لوازم خانگی ساز داخلی یا حتی برنجکار داخلی نمیتواند با وجود امتیاز سی درصد مالیات بر کالای خارجی و حقوق بسیار کمتر نیروی کار و قیمت بنزین و گازوئیل و برق و گاز و…. باز با انها رقابت کند نشان میدهد که اصلا اینکاره نیست و نباید به کار خود ادامه دهد. نشان میدهد که مزیتها چیست. اگر برنج کار ایرانی با وجود اب و سوخت و کارگر تقریبا مجانی در قیاس با کارگر امریکایی باز گرانترین برنج دنیا را به ملت ایران تحمیل میکند نشان میدهد که اصلا نباید برنج بکارد و منابع محدود اب و خاک کشور را از بین ببرد یا باید تغییر دهد به مرکبات و….
کانادا یک پنجم آبهای شیرین دنیا را در اختیار دارد و صدها هزار دریاچه و رودخانه اب شیرین دارد. ولی در همین کانادا هر وارد کنندهای آزاد است که آب بستهبندی شده را از خارج از کشور از الپ فرانسه تا جزایر فیجی در اقیانوس ارام وارد کند و شوکه خواهید شد که ببینید که در تمام فروشگاهها و خوارو بار فروشیهای کانادا حتی در شهرها و روستاهای کوچک شما می توانید اب گرانقیمت بسته بندی شده جزیره فیجی در اعماق هزاران کیلومتری اقیانوس ارام را بیابید. هیچ کس به وارد کننده یا خریدار ایراد نمیگیرد که چرا کانادا این همه اب شیرین دنیا را دارد باز اب وارد میکند یا میخرد یا لاکژری زندگی می کند و…..
شما در هیچ کشور توسعه یافتهای نخواهید یافت که مرکزی به عنوان قیمت گذاری داشته باشند یا ستاد تعزیرات و مبارزه با گرانفروشی داشته باشند. و از ان مهمتر در کشورهای توسعه یافته شما متوجه میشوید که یک جنس واحد مثلا همان اب فیجی با همان برند و همان مشخصات در فروشگاهی دو دلار در فروشگاه دیگر چهار دلار و در حتی فروشگاه دیگری شش دلار هست. رقابت میگوید این مصرف کننده و خریدار هست که باید اگاه باشد. اگر فروشنده شش دلاری میتواند جنسش را شش دلار بفروشد و هنوز ادامه کار دهد و مشتری خودش را داشته باشد نوش جانش. تازه برای دولت هم بهتر هست چون عوض 15 درصد مالیات دو دلار فروش مالیات 15 درصد شش دلار فروش را به خزانه میریزد. اما خوانندگان محترم ممکن است تعجب کنند مگر در کشورهایی که اینقدر سطح اموزش بالاست اینقدر افراد نا اگاهی دارند که جنس دو دلاری را شش دلار میخرند؟
همین است که میگوییم رقابت و شفافیت کلید حل همه مسایل در اقتصاد است. وقتی قیمتها و دستمزدها در نتیجه فعال شدن اصل رقابت و شفافیت بطرف واقعی شدن برود همه چیز توجیه اقتصادی دارد. کسی که ساعتی 40 دلار درامد دارد یا کسی که خانه آن با فروشگاهی که جنس دو دلاری عرضه میکند 15 کیلومتر فاصله دارد حساب اقتصادی میکند و میبیند برای رفتن به آن فروشگاه باید چه اندازه وقت بگذارد یا چه اندازه بنزین لیتری دو دلار مصرف کند. پس فوری نتیجه میگیرد برای او خرید از فروشگاه گرانقیمت به صرفه است. تمام اقتصاد یعنی همین سبک و سنگین کردن ها. ولی وقتی دستوری وارد اقتصاد شویم همه این سبک و سنگین کردن ها معنا و کارکرد خود را از دست میدهد و در یک کلام به رودخانه امر میکنیم که سر بالایی برود. طبیعی است که غیر ممکن هست و هزینه بسیاری به مصرف کننده و کل اقتصاد کشور تحمیل میکند. مثلا برای مصرف کننده در ایران می صرفد که 150 کیلومتر جاده چالوس را با مصرف چهل لیتر بنزین برود و برگردد و ان همه مصرف بنزین کند تا شاید برنج ایرانی را در فریدونکنار کیلویی دو هزار تومن ارزانتر بخرد!
بله دوستان عزیز. کارکرد یک دولت مدرن و امروزی و کاربلد این نیست که دستوری افزایش یا کاهش قیمتها را انجام دهد یا مقام ریاست جمهوری استان به استان و شهر به شهر و بخش به بخش برود تا کاری که حل آن وظیفه دهدار و شهردار و فرماندار و در نهایت مسئولان استانی و وزرا آست مانند مشکل اب فلان بخش را حل کند. مقام ریاست جمهوری فقط در مواقع نادر مانند خدای نکرده مصیبتهای طبیعی یا انسانی و فقط برای تسلی دادن مردم مناطق اسیب داده به نمایندگی ملت باید از آن مناطق بازدید کند. کارکرد واقعی یک دولت مدرن و کارا این است که اجازه دهد که هر تولید کننده یا وارد کننده یا مصرف کننده یا توزیع کننده هر انچه گمان میکند میتواند صادر کند یا وارد کند یا تولید کند یا مصرف کند یا به هر قیمتی بتواند بفروش برساند. تنها کارکرد واقعی یک دولت مدرن و کارا این است که اطمینان حاصل کند که آن فروشگاهی شش دلاری (مثلا ایران خودرو) به همراه فروشگاه چهار دلاری (مثلا سایپا) خارج از حوزه شفافیت هم را نبینند و تصمیم نگیرند بازار انحصاری خودرو را بین خود تقسیم کنند و همیشه متضرر باشند و با انحصاری کردن بازار اجازه ندهند ان فروشگاه دو دلاری ( واردات یا کارافرین واقعی) نتواند به کارش ادامه دهد و ملت از رقابت بین انها سود ببرد. کار دولت کارا و مدرن این است که اطمینان یابد در فضای بورس یا مبادلات ارزی و ارزش ارز کشور با استفاده از رقابت و شفافیت و جریان ازاد اطلاعات اقتصادی و اماری شرکت یا بانکی که ضرر ده است اصلا نتواند به فعالیت خود ادامه دهد چه برسد بخواهد سهام خود را در بورس چند برابر و با ارزشهای موهوم خرید و فروش کند و این افتضاح بورس و بانکهای خصولتی بوجود اید. حداکثر دخالت دولت باید این باشد که اگر واحد تولیدی جنس نامرغوب و فاسد به ملت داد به قوه قضاییه معرفی شود نه اینکه قوه قضاییه ستاد تعزیرات گرانفروشی بر پا کند.
البته قاعدتا خیلی از خوانندگان محترم خواهند گفت مگر به این راحتی است. قطعا درست میگویند. مطمئنا این یادداشت نویس و بسیاری از خوانندگان محترم متوجه هستند که نگرانی بسیار بزرگ مسئولان از باز کردن راه واردات به عنوان اهرمی برای فعال کردن رقابت بین تولیدکنندگان داخلی همان افزایش شدید قیمت ارز است. یا نویسنده بخوبی میداند که تا تحریم هست و تنش با جامعه جهانی هست هیچ راه حلی قابل اجرا شدن کامل ندارد. مگر میشد تا زمانی که بر روی هورها سنگر هلالی و میدان مین و غرش خمسه خمسه و… بود از منابع زیر زمینی آن که همان میدان ازادگان شمالی و جنوبی است استفاده کرد؟ مگر میشود تا زمانی که با 90 درصد اقتصاد دنیا مسئله و تنش داریم بتوان اقتصاد نرمالی داشت؟ قطعا نمیشود. ولی این هم باید گفت که بسیاری از کسانی که میگویند تحریم مشکل اصلی است متوجه نیستند که تحریم خود نتیجه همان نگاه غیر علمی به همه مقوله ها است که نتیجه آن نشناختن و عدم تمایز رقیب از دشمن است. متوجه نیستند که تمام امیدی که الان در لغو تحریمها دمیده میشود این است که دوباره ایران بتواند نفت خود را صادر کند و دوباره همه چیز از قیمت دلار و کالاها مانند دوازده دولت قبلی به ضرب دلار نفتی و واردات و بدون فعال کردن رقابت بصورت دستوری انجام شود تا دوباره چند سال بعد به مشکل دیگری بخوریم.
به هر حال راه حل واقعی و همیشگی برای مشکلات کشور تنها باز شدن مجدد شیر نفت و دلار نفتی و ریخت و پاش آن مانند روال دوازده دولت قبل نیست بلکه راه حلی است که دهها کشور توسعه یافته دنیا ان را رفتند و اخیرا چین و ویتنام و روسیه هم به آن پیوستند است. غیر از این باشد 13 دولت که هیچ، 130 دولت دیگر هم با تحریم و بدون تحریم نمیتواند چرخ و موتور این ماشین (اقتصاد) را بصورت بهینه به حرکت دراورد مگر اینکه با کارهای صوری و نمایشی مانند دولت مدیر جهانی سرمایه ملت ایران را برای حرکت نمایشی این ماشین با استفاده از ماشینهای بسیار پرهزینهتر دیگر به حرکت اورد ( مانند راه حل دولت مدیرجهانی برای حل مشکل بوجود امده از تولید بنزین در پتروشیمی با ز!). ما نیز به عنوان یادداشت نویس هرگز مدعی حل جادویی مسایل اقتصادی ایران نیستیم. اما قالب اصلی را یاداوری کردیم و قاعدتا کشوری که سازمانها عریض و طویلی مانند سازمان برنامه و بودجه و وزارت اقتصاد و مجلس و مرکز پژوهشهای مجلس و دهها و صدها مرکز و دانشگاه و مرکز تحقیقاتی و توسعه و اقتصاد و صدها هزار کارشناس اقتصاد دارد باید قادر به اصلاح حرکت و به خدمت گرفتن اصول رقابت و شفافیت باشد.
در پایان مطلب باز برای باز هم روشن تر شدن بحث و اینکه برخی دوستان باور کنند که برخی مواقع سادهترین راه حل که در یک یک خط یا یک برگ کاغذ کهنه نوشته میشود کاملترین و کارا ترین راه حل است بد نیست نگاهی به تجربه چین در حل مشکل فقر و تورم و کاهش رشد اقتصادی و قحطی و… بیاوریم:
چین در طول تاریخ غالبا ثروتمندترین کشور و ملت روی زمین بوده است. ولی در سیصد سال اخیر همزمان با فترت و خواب شرق ملت چین هم محل تاخت و تاز قدرتهای استعماری روسیه و انگلیس و پرتقال و ژاپن شد تا انقلاب چین در سال 1949. اما رهبران انقلابی هم برای سی سال با دعوت از هزاران کارشناس معتمد اقتصادی و سیاسی و هزاران تئوریسین هم حزبی و هم گروهی و تشکیل هزاران جلسه ایدئولوژیک بدنبال راه حلی بودند که چرا چین فقیر مانده. چرا با وجود این همه امکانات و پتانسیلها باز قحطی دارد. باز رشد اقتصادی ان صفر است. باز نمیتواند با حتی ژاپن و تایوان رقابت اقتصادی کند و… ولی برای سی سال مانند سیزده دولت ما به هیچ راه حل و نتیجه ای نمیرسیدند تا اینکه 18 کشاورز بسیار فقیر در یک منطقه دور افتاده چین که بدلیل راه حلهای همین کارشناسان سفارشی و حزبی به خاک سیاه نشسته بودند و اعضای خانواده خود را در قحطی های سالهای قبل از دست داده بودند تصمیم میگیرند بصورت محرمانه راه حل غیر علمی و غیررقابتی مرکز نشینان مبنی بر کار رفاقتی و اشتراکی در مزرعه را کنار بگذارند و راه حل ساده رقابت و شفافیت (تقسیم منصفانه ابزار و زمین تولید) را در پیش بگیرند. این 18 کشاورز انقدر فقیر بودند که حتی سواد امضا هم نداشتند و امضا پیمان بین خود مبنی بر ارجحیت رقابت ( علم) بر رفاقت ( حزب و سفارش و رانت علمی و ظاهر سالاری و داماد سالاری ) با اثر انگشت خود در خون خود گذاشتند.
نتیجه این پیمان آن شد که تولید این مزرعه در طول ان سال چند برابر تمام مزارع منطقه شد و در نهایت خبر آن به پکن و مرکز دیوانسالاری حزب رفاقتی که تمام تئوریسنها و ایدئولگها و تحلیلگران پرمدعا را جمع کرده بودند تا راه حل ارایه دهند رسید. بسیاری گفتند سزای این 18 کشاورز متمرد که به اصول مترقی حزب رفاقتی خیانت کردند تنها اعدام است. ولی ملت چین یک شانس تاریخی آورده بود. در میان این دیوانسالاران یک نفر بود که این کشاورزان متمرد را نه تنها مستحق اعدام و مجازات ندانست بلکه با وجود تمام مخالفتها الگوی کار این 18 کشاورز را در یک استان چین بصورت ازمایشی برای تمام مزارع رفاقتی ازاد اعلام کرد و نتیجه ان اعجاب انگیز بود و تولیدات این مزارع چندین برابر شد. آن شخص کسی جز دنگ شیائو پینگ نبود که دست راست مائو بود و اگر از مائو انقلابی تر نبود از او دست کمی نداشت و بتازگی به رهبری حزب رفاقتی رسیده بود. ولی انقدر جسارت و شجاعت و اراده در او بود که قبول کند که جایی را اشتباه امدند و باید بازنگری کنند. همان کار 18 کشاورز و تایید این شخص در قدرت باعث شد که اصل رقابت بمرور ابتدا در تمام بخشهای کشاورزی چین جاری و حاکم شود و بتدریج به صنعت و سیاست و فرهنگ و مراودات خارجی و کاهش تنش و افزایش همکاری حتی با دشمن حزب رفاقتی یعنی آمریکا برسد و نتیجه ان را همه شاهد هستیم که فرزندان همان 18 کشاورز فقیر و قحطی زده که برگ درخت میخوردند حالا تبدیل به قدرت جهانی شدند که هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند منکر قدرت و ثروت و موفقیت انها شود.
بله دوستان. بیشتر مواقع بهترین راهحلها سادهترین راهحلها است بشرطی که جسارت و اراده و شجاعت روبرو شدن با واقعیت در نزد ما وجود داشته باشد. برای دوستانی که علاقمندند میتوانند شرح کامل این موفقیت کشاورزان بیسواد چینی را که چین امروز و در نتیجه دنیا را تغییر داد را در یادداشت “هجده کشاورز، یک ذهن زیبا و تغییر دنیا” مطالعه کنند. کاش مسئولان دولت ما و وزرا ما که برخی از آنها علنا می گویند نگاه ما بیشتر به شرق است به جای سفرهای دور و دراز استانی یا مارکو پولویی به پکن و وین و بروکسل و لندن و… یا حداقل در زمان سفر در هواپیما فقط بیست دقیقه وقت بگذارند و راه حل این کشاورزان چینی را برای ارججیت رقابت بر رفاقت مرور کنند. قطعا مفید خواهد بود.
یاد دبیر فیزیک و همه اساتید با تجربه و دلسوز مردم و میهن چه ایران و چه چین و چه دنیا گرامی باد.
علی امیری فراهانی