قدردانی شرافتمندانه…

براي احقاق حقم، چندي پيش ناچار شدم به كلانتري مراجعه كنم. شخصي خانه‌ام را تصرف كرده‌بود؛ دادگاه حكم به رفع تصرف و تحويل خانه به مرا صادر و كلانتري را مأمور اجراي اين حكم كرد.

براي طي مراحل اجراي حكم، 5 بار به كلانتري مراجعه كردم. هر بار كه به كلانتري مي‌رفتم، برخی کسان از سر دلسوزی توصيه مي‌كردند  آنجا که رفتی بايد پول خرج كني تا كارت راه بيفتد. البته من نمي‌توانستم اين را بپذيرم و مصمم بودم با پيگيري، تهيه‌ي مستندات و مراجعات مكرر به شكل قانوني و اخلاقي كار را انجام دهم. خوشبختانه كاركنان كلانتري بدون خروج از اخلاق و قانون دستور قضايي را اجرا كردند و خانه‌ي مرا تحويلم دادند.

پس از اتمام کار در کلانتری، توصيه‌هاي برخی افراد درباره روابط غیر شفاف و نادرست را به خاطر آوردم، نگاهي به واقعيت حل مشكل و انجام امور بدون خروج از اخلاق و قانون كردم، به اهميت قدرداني از وظيفه‌شناسي ضابطان قضايي فكر كردم و نهايتان تصميم گرفتم حالا كه كارم در كلانتري تمام شده‌‌است، با مراجعه به رييس كلانتري از كاركنان تحت مديريتش تشكر كنم.

در اين مراجعه 3 يادداشت يا نامه‌ي تشكر را به همراه چند جلد كتاب كودك و نوجوان براي فرزندان سه مأمور وظيفه‌شناس به رييس كلانتري دادم تا برساند به دست آن سه مأمور.

متن 3 نامه را فرزند من نوشته‌بود و مخاطب هر يك از سه نامه، فرزند يا فرزندان يكي از آن سه مأمور خوب بود. متن سه نامه را در زير آورده‌ام.

 نامه‌ي نخست:

حتما بچه‌ها در مدرسه تو را شريف صدا مي‌كنند. پس من هم با همان اسم صدايت مي‌كنم.

سلام شريف

شريف! پدر تو، جناب سروان شريف، خيلي پليس خوب و مرد مهرباني است. پدر تو ديروز به پدر و مادر من و خانواده‌ي ما كمك كرد تا ما خانه‌مان را پس بگيريم. من تا ديروز نمي‌دانستم كه پليس براي پس‌گرفتن خانه هم به آدمها كمك مي‌كند.

پدر من مي‌گويد: پدر تو، جناب سروان شريف، با آن كه از صبح زود تا پايان وقت اداري كلي كار انجام داده‌بود و خسته‌شده بود، حتي بعد از وقت اداري به كمك ما آمد و با مهارت و حوصله كمك كرد كه بالاخره ما امشب به خانه خودمان برويم.

فكرش را بكن، پدر تو روزي به چند نفر مثل خانواده‌ي ما كمك مي‌كند!

من فكر مي‌كنم بچه‌هاي پليسهايي مثل پدر تو، خيلي به پدرشان افتخار مي‌كنند.

باباي من مي‌گويد: جناب سروان شريف خودش هم مثل اسمش شريف است؛ هم شريف است و هم قوي.

من خودم پدر تو را نديدم، پس لطفا تو، از طرف من و بقيه‌ي بچه‌هايي كه پدر تو هر روز به آنان كمك‌مي‌كند پدرت را ببوس و از او تشكر كن.

آرش حلاج   23 شهريور 1400

 نامه دوم:

حتما بچه‌ها در مدرسه تو را طوسي صدا مي‌كنند، من هم با همان اسم مدرسه صدايت مي‌كنم: سلام طوسي

طوسي پدر تو خيلي مرد خوبي است. دیروز به ما كمك كرده‌بود تا بتوانيم خانه خودمان را از كسي كه ان را به زور گرفته بود، پس بگيريم و به حق خودمان برسيم.

من فكر مي‌كردم پليسها فقط دزدها را مي‌گيرند. اما حالا فهميدم كه در خيلي كارهاي ديگر هم به مردم كمك مي‌كنند.

پدرم من مي‌‌گويد استوار يعني محكم و مقاوم و پابرجا. پس استوار طوسي يعني كسي كه براي دفاع از حق مظلومها محكم و مقاوم و پابرجا است.

پدرم مي‌گويد خودش از استوار طوسي تشكر كرده‌است. لطفا تو از طرف من هم از پدرت تشكر كن و صورت مهربانش را ببوس.

آرش حلاج   23 شهريور 1400

 نامه سوم:

حتما بچه‌ها در مدرسه تو را سالاروند صدا مي‌كنند، پس من هم مثل بچه‌هاي مدرسه تو را سالاروند صدا مي‌كنم.

سلام سالاروند

پدر تو جناب سروان اميد سالاروند در اين چند روز كلي به ما اميد داد و خدايي خيلي سالار است.

پدر من مي‌گويد ديده‌است كه چقدر كارهاي پدر تو زياد است و در طول روز به دهها نفر مثل ما و خانواده‌ي ما كمك مي‌كند. در طول روز خيلي خسته مي‌شود اما همه‌ي سختيها را تحمل مي‌كند و سعي مي‌كند كه با مهرباني به آدمها كمك كند.

حتما تو به پدرت خيلي افتخار مي‌كني. فكرش را بكن يك پليس حرفه‌اي و مهربان در يك روز به دهها نفر آدم كمك مي‌كند. خدايي افتخار هم دارد.

آرش حلاج   23 شهريور 1400

شهرام حلاج

ممکن است شما هم بپسندید
پاسخ دهید

ایمیل شما منتشر نمیشود