با به قدرت رسیدن جو بایدن در ایالات متحده، و در راستای شعار کمپین انتخاباتی او در عرصه سیاست خارجه با عنوان «خاتمه بخشیدن به جنگ های بی پایان»، سیاست خروج از خاورمیانه که در دوره دونالد ترامپ آغاز شده بود، با سرعت بیشتری پیگیری می شود.
اگر چه خروج نظامیان آمریکایی از خاک افغانستان طی ماه های گذشته بلافاصله این کشور را با بی ثباتی و طغیان مجدد طالبان مواجه کرده و این کشور را در لبه سقوط دولت قانونی رها کرده، با این حال دولت بایدن اعلام کرده که هیچ تصمیمی برای بازگرداندن نیروها به آن جا ندارد. طی دیدار اخیر مصطفی الکاظمی، نخست وزیر عراق از واشینگتن نیز بایدن وعده داده نیروهای رزمی آمریکایی تا پایان سال میلادی جاری خاک این کشوررا ترک خواهند کرد.
مجموعه شواهد و قرائن حاکی از این است که آمریکایی ها در تلاش هستند تاهر چه سریع تر زمین خاورمیانه را ترک و عزم خود را متمرکز بر رقابت با قدرت اقتصادی نوظهور دنیا قرار دهند که در سال های اخیر تلاش داشته تا به نوعی هژمونی ایالات متحده را به چالش بکشد. با این حال بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که خروج آمریکا از خاورمیانه با چنین سودایی، خیال خامی بیش نیست، چرا که این اقدام حتی می تواند تبدیل به پاشنه آشیل آن ها شده و احتمالا خاورمیانه را به حوزه نفوذ بی رقیب چین مبدل خواهد کرد.
استیون کوک و جیمز گرین، با انتشار یادداشتی با عنوان «چین در صدد تسلط بر خاورمیانه نیست، اما ممکن است کاهش قدرت آمریکا این فرصت را برایش به وجود بیاورد» در نشریه فارن افرز با رد دیدگاه اخیر باور دارند که سیاست های کلی چین در حوزه خاورمیانه اساسا با رویای تسلط بر خاورمیانه میانه ای ندارد و تنها از سر اتفاق و یا به واسطه نحوه خروج ایالات متحده از خاورمیانه است که می توان چنین سرنوشتی را برای منطقه پیش بینی کرد. گزارش حاضر مشتمل بر بخش اول این مقاله است و در روزهای آتی بخش دوم و پایانی آن منتشر خواهد شد.
شیفت پارادایمی در سیاست خارجه آمریکا
طی سال های گذشته شاهد تغییر پارادایم (پاردایم شیفت) در سیاست خارجی ایالات متحده بوده ایم. خاورمیانه دیگر اولویت اصلی واشینگتن نیست. واشینگتن به میزان قابل توجهی تعداد نیروهای رزمی آمریکایی در عراق را کاهش داده و جو بایدن متعهد شده که تنها بر اهداف محدودی در منطقه تمرکز کند. با ادامه این روند، تحلیلگران، ستون نویسان و البته دسته ای از رهبران سیاسی منتخب هشدار داده اند که چین در حال آماده شدن است تا جایگزین ایالات متحده در بخشی از جهان شود که برای مدتها واشنگتن نقش برتر را در آن ایفا می کرد. این در حالی است که ایالات متحده، چه در خاورمیانه و چه در دیگر نقاط جهان، با قدرت نظامی، نفوذ اقتصادی و ایدئولوژی چین در تقابل است تا مبادا پکن به عنوان جایگزین واشینگتن در شمایل ابرقدرت برجسته جهانی قامت راست کند.
بازی بزرگ قدرت ها در خاورمیانه
در شرایطی که ایالات متحده در حال عقب نشینی از منطقه خاورمیانه است، برخی تحلیلگران در جامعه سیاست خارجی ایالات متحده باور دارند که این منطقه از آن دست مناطقی خواهد بود که به اصطلاح بازی بزرگ قدرتها میان واشینگتن و پکن در آن برگزار می شود. این تحلیلگران از سرمایه گذاری عظیم چین در این منطقه، معاملات تجاری دوجانبه با قدرت های منطقه ای، پایگاه نظامی این کشور در جیبوتی و روابط تنگاتنگ پکن با ایران به عنوان شواهدی از تهدیدهای جدید و خطرناک برای امنیت ایالات متحده یاد می کنند. در همین راستا، مایکل دوران و پیتر راف استدلال کرده اند که «حرکت بی باکانه چین» برای پیشرفت در منطقه می تواند به خطر گسترده ترِ از دست رفتنِ کنترل ایالات متحده بر نظام بین الملل یاری رساند.
با این حال، چنین ادعاهایی بر شواهد سستی استوار شده است. تصورات آمریکایی از نقش چین در خاورمیانه تا حد زیادی از طریق تجربه خود واشنگتن -که با اتحادهای نظامی و مداخلات مسلحانه تعریف شده- شکل گرفته تا رفتار واقعی چین. در واقع، حضور فزاینده پکن بیشتر مرتبط با نگرانی های اقتصادی و سیاست داخلی است تا تمایل به هژمونی. وابستگی این کشور به سوخت های فسیلی، همراه با دغدغه نسبه به واکنش های منطقه در قبال رفتار [دولت چین] با مسلمانان اویغور، باعث گسترش حضورش می شود.
جدایی آهسته و پیوسته از خاورمیانه
هنوز استراتژی چین قطعی نشده و یک فاجعه اقتصادی جهانی و یا یک فروپاشی ژئوپلیتیک می تواند حزب کمونیست چین را مجبور به تجدیدنظر در رویکرد فعلی خود کند. با این حال پکن طی دو دهه گذشته روابط خود را با کشورهایی که درگیر نزاع های داخلی و خارجی بوده اند -از جمله افغانستان ، میانمار و سودان- حفظ کرده و احتمالاً به تحمل خشونت و بی ثباتی در خاورمیانه ادامه خواهد داد. همچنان ممکن است که چین به قدرت فائق منطقه خاتمه دهد، اما رخ دادن چنین اتفاقی، بیش از آن که مدیون هرگونه طرح استراتژیک بزرگ از طرف پکن باشد، با خروج جدایی آهسته اما پیوسته واشنگتن از خاورمیانه مرتبط خواهد بود.
متوازن سازی استراتژیک
طی دو دهه گذشته، پکن زمان و منابع قابل توجهی را صرفِ ایجاد روابط دیپلماتیک و تجاری با تمامی بازیگران اصلی خاورمیانه کرده است. اندک کشورهای دیگری از این قابلیت برخوردارند که همزمان روابط خوبی با ایران، اسرائیل، عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس داشته باشند و این متوازن سازی بخش مهمی از استراتژی منطقه ای پکن را تشکیل می دهد. هنگامی که در ژانویه 2016 شی جین پینگ برای اولین بار در مقام رئیس جمهور راهی منطقه شد، ابتدا در عربستان سعودی توقف کرد و در آنجا قرارداد همکاری جامع استراتژیک بین پکن و ریاض را امضا کرد. سپس مستقیماً به تهران پرواز کرد و همین کار را با ایران انجام داد. سفر وانگ یی، وزیر امور خارجه چین به منطقه در ماه مارس سال جاری –در حالی که دائما نطق قدیمی سیاست خارجی چین در مورد پروژه های برد-برد، احترام متقابل و گفتگو در خاورمیانه را تکرار می کرد- نشانه تداوم رویکرد «با همه رفیق» است که به خوبی به خدمت پکن درآمده است.
چنین رفتارهایی بسیاری را در آمریکا به این نتیجه رسانده که چین دارای بلندپروازی های منطقه ای بزرگ است. از نظر آنها، موقعیت منحصر به فرد خاورمیانه به عنوان قطب لجستیک، تامین کننده سوخت و پاشنه آشیل احتمالی اقتصاد جهانی، این منطقه را، در راستای هدف شی در بازسازی نظم جهانی فارغ از ایالات متحده، صاحب اهمیت والایی می کند.
چین در سالهای اخیر به روشنی سیاست خارجی تهاجمی خود را دنبال کرده است. به دنبال بحران مالی جهانی 2008 و به قدرت رسیدن شی در سال 2012 ، رهبری چین به آرامی از نظریه دنگ شیائوپینگ، رهبر برجسته سابق، فاصله گرفت که اعتقاد داشت این کشور باید «قابلیت های خود را پنهان کرده و زمان را بگذراند». [سعی کن خود را بی هنر و بی دست و پا بنمایی]. در حال حاضر چین در شرق آسیا و فراتر از آن عرضه اندام و قدرتنمایی می کند: نادیده گرفتن حکم قضاوت دیوان بین المللی در مورد ادعاهایش در دریای چین جنوبی، نقض پروتکل های مربوط به پروازهای بلندمدت در تنگه تایوان، وضع تعرفه بر استرالیا و کره جنوبی در پاسخ به تحقیقات کانبرا در مورد منشأ ویروس کرونا و استقرار سیستم ضدموشکی پیشرفته در سئول و قلدری در برابر سازمان های بین المللی چون سازمان ملل متحد در موضوعات مختلف از شیوع ویروس کوید-19 گرفته تا نگرانی های مربوط به حقوق بشر.
مشابهت سازی اشتباه
اما این اشتباه است که فرضیه هایی درباره رویکرد پکن در خاورمیانه را بر اساس رفتار قاطعانه اش در شرق آسیا و جاهای دیگر بنا کرد. اگرچه ممکن است رهبران چین در بسیاری از حوزه ها به دنبال پیشی گرفتن از ایالات متحده باشند، اما شواهد کمی وجود دارد که چنین تلاشهایی را در خاورمیانه گسترش دهد. با توجه به نتایج ناگوار حضور نظامیان در افغانستان، عراق و سایر نقاط، نخبگان سیاسی چین از مدت ها پیش به این نتیجه رسیده اند که سیاست های منطقه ای واشنگتن از عظمت آن کاسته، نفوذ جهانی اش را کاهش داده و آن را در مسیر سقوط نسبی قرار داده است. پکن تمایلی به پیروی از این روش ندارد.
صادق ماجدی